*آبنبات شیرین من
*آبنبات شیرین من
پارت ۱۰ ( آخر)❤️
ویو جیمین:
آت رفت بالا بهتره برم ببینم کجاس
رفتم بالا با دیدن اون صحنه خشکم زد
آت و جونگ کوک همو میبوسیدن
باورم نمیشد پس اونو انتخاب کرده!!
دیگه طاقت نیاوردم زود کتمو برداشتم
جیهوپ: جیمینا کجا میری؟
جیمین: میرم یکم هوا بخورم خسته شدم از این مهمونی
رفتم روی صندلی پارک نشستم باورم هق نمی شد
#: هی تو کی هستی؟
سرمو بلند کردم یه دختر بود
جیمین : به تو چه اخه
#: ام به من مربوط نیست ولی جوری گریه می کنی انگار عشقت رو از دست دادی
بهش نگاه کردم
#: اومو نگو که واقعا از دست دادی
جیمین: هعی برو پی کارت
#: اسم من جی هاناست اسم تو چیه؟
جیمین: گفتم که به تو مربوط نیست
جی هانا: حالا ناز نکن دیگه
جیمین: اسمم جیمینه
جی هانا: وای چه قشنگ
جیمین: چی اسمم؟
جی هانا: نه صورتت
مات نگاهش کردم
بلند شدم
جیمین: من دیگه برم گرگ ها می خورنممم
جی هانا: هی الان با من بودی؟!!هوییی وایسا
ویو ات:
خوشحال بودم نه نبودم الان چطوری به جیمین بگم جونگ کوکو دوست دارمممم
#: نیاز نیست بگی خودم دیدم
به کنارم نگاه کردم عه جیمینه
آت: چیو دیدی؟ منظورت که اون بوسه نیست؟!
جیمین: پوفف حالا باید جلومم بگی
آت: اوه جیمین من . من
جیمین: نیاز نیست هیچی بگی به هر حال من بازم باهات افتخار دوستی رو میدم
آت: چی وایسا ببینم
جیمین: هه هه نمی تونی منو بگیری
به مدرسه رسیدیم
آت: اه خستم کردی اونقدر دوندیم
جیمین : به هر حال یکم وزن کم کردی
آت: الان چی گفتی؟
جیمین: هیچی فراموش کن
جونگ کوکو دیدم به طرفش رفتیم
همه به هم نگاه می کردیم
جیمین دستشو دور جونگ کوک انداخت
جیمین: هی کوکی اون دوست دخترته ولی منم دوستشم ها فراموش نکن
از حرفش خندم گرفت
به طرف کلاس رفتیم
ویو جیمین:
جونگ کوک: چطوری اینقدر خوب کنار اومدی؟
جیمین: من کلا خوب کنار می یام
بازم غمگین بودم ولی دیگه بروز نمی دادم باید فراموشش میکردم
داخل کلاس بودیم معلم وارد شد
معلم: بچه ها دانش اموز تازه داریم جی هانا
جی هانا: سلام من جی هانام دانش اموز جدید امید.وارم با هم کنار بیایم
نگاهش کردم چی این که دختره دیروزیه توی کلاس ماست عی وای من
زنگ خورد
آت: جی هانا جونم
جی هانا: آت جونم
چی آت و جی هانا با هم دوستن باورم نمی شه
جی هانا: اوه این که جیمینه خودمونه
جونگ کوک: میشناسیش؟
آت: واقعا؟!
جی هانا: اره دیروز آشنا شدیم روی صندلی نشسته بود داشت گر.....
زود جلوی دهنش رو گرفتم
جیمین: این همه حرف زدن واست مضره ها
من باهاش حرف می زنم میام شما باهم برید
آت : چشونه؟
جونگ کوک: نمی دونم ولی شیرموز می خوری؟
آت: اوهوم بده
جیمین: هی دیوونه شدی؟
جی هانا: اره دیوونه تو
جیمین: جی هانا ببین نباید موضوع دیروزو به کسی بگی خب؟
جی هانا: خب چی به من میرسه اون وقت؟!
جیمین: هوفف هر چی بخوای
جی هانا: واقعا هرچی؟
جیمین: ارههه
جی هانا: پس دوست پسرم شو
جیمین: چی؟
جی هانا: همینی که گفتم نمی خوای خب باشه میرم بگم
جیمین: نه نرو باشه قبول می کنم
ویو ادمین:
آت و جونگ کوک و جیمین و جی هانا با هم دوست شدن
آت و جونگ کوک به خوبی با هم زندگی می کنن و قراره با هم ازدواج کنن
جیمین و جی هانا هم همدیگه رو اذیت می کنن و هم همیدگرو دوست دارن
منو شما ها هم که سینگلیم چه بگویم!!😂
پایان
برای دیدن ویدیو ها و رمان های بیشتر پیجمو دنبال کنید 🐰❤️*
پارت ۱۰ ( آخر)❤️
ویو جیمین:
آت رفت بالا بهتره برم ببینم کجاس
رفتم بالا با دیدن اون صحنه خشکم زد
آت و جونگ کوک همو میبوسیدن
باورم نمیشد پس اونو انتخاب کرده!!
دیگه طاقت نیاوردم زود کتمو برداشتم
جیهوپ: جیمینا کجا میری؟
جیمین: میرم یکم هوا بخورم خسته شدم از این مهمونی
رفتم روی صندلی پارک نشستم باورم هق نمی شد
#: هی تو کی هستی؟
سرمو بلند کردم یه دختر بود
جیمین : به تو چه اخه
#: ام به من مربوط نیست ولی جوری گریه می کنی انگار عشقت رو از دست دادی
بهش نگاه کردم
#: اومو نگو که واقعا از دست دادی
جیمین: هعی برو پی کارت
#: اسم من جی هاناست اسم تو چیه؟
جیمین: گفتم که به تو مربوط نیست
جی هانا: حالا ناز نکن دیگه
جیمین: اسمم جیمینه
جی هانا: وای چه قشنگ
جیمین: چی اسمم؟
جی هانا: نه صورتت
مات نگاهش کردم
بلند شدم
جیمین: من دیگه برم گرگ ها می خورنممم
جی هانا: هی الان با من بودی؟!!هوییی وایسا
ویو ات:
خوشحال بودم نه نبودم الان چطوری به جیمین بگم جونگ کوکو دوست دارمممم
#: نیاز نیست بگی خودم دیدم
به کنارم نگاه کردم عه جیمینه
آت: چیو دیدی؟ منظورت که اون بوسه نیست؟!
جیمین: پوفف حالا باید جلومم بگی
آت: اوه جیمین من . من
جیمین: نیاز نیست هیچی بگی به هر حال من بازم باهات افتخار دوستی رو میدم
آت: چی وایسا ببینم
جیمین: هه هه نمی تونی منو بگیری
به مدرسه رسیدیم
آت: اه خستم کردی اونقدر دوندیم
جیمین : به هر حال یکم وزن کم کردی
آت: الان چی گفتی؟
جیمین: هیچی فراموش کن
جونگ کوکو دیدم به طرفش رفتیم
همه به هم نگاه می کردیم
جیمین دستشو دور جونگ کوک انداخت
جیمین: هی کوکی اون دوست دخترته ولی منم دوستشم ها فراموش نکن
از حرفش خندم گرفت
به طرف کلاس رفتیم
ویو جیمین:
جونگ کوک: چطوری اینقدر خوب کنار اومدی؟
جیمین: من کلا خوب کنار می یام
بازم غمگین بودم ولی دیگه بروز نمی دادم باید فراموشش میکردم
داخل کلاس بودیم معلم وارد شد
معلم: بچه ها دانش اموز تازه داریم جی هانا
جی هانا: سلام من جی هانام دانش اموز جدید امید.وارم با هم کنار بیایم
نگاهش کردم چی این که دختره دیروزیه توی کلاس ماست عی وای من
زنگ خورد
آت: جی هانا جونم
جی هانا: آت جونم
چی آت و جی هانا با هم دوستن باورم نمی شه
جی هانا: اوه این که جیمینه خودمونه
جونگ کوک: میشناسیش؟
آت: واقعا؟!
جی هانا: اره دیروز آشنا شدیم روی صندلی نشسته بود داشت گر.....
زود جلوی دهنش رو گرفتم
جیمین: این همه حرف زدن واست مضره ها
من باهاش حرف می زنم میام شما باهم برید
آت : چشونه؟
جونگ کوک: نمی دونم ولی شیرموز می خوری؟
آت: اوهوم بده
جیمین: هی دیوونه شدی؟
جی هانا: اره دیوونه تو
جیمین: جی هانا ببین نباید موضوع دیروزو به کسی بگی خب؟
جی هانا: خب چی به من میرسه اون وقت؟!
جیمین: هوفف هر چی بخوای
جی هانا: واقعا هرچی؟
جیمین: ارههه
جی هانا: پس دوست پسرم شو
جیمین: چی؟
جی هانا: همینی که گفتم نمی خوای خب باشه میرم بگم
جیمین: نه نرو باشه قبول می کنم
ویو ادمین:
آت و جونگ کوک و جیمین و جی هانا با هم دوست شدن
آت و جونگ کوک به خوبی با هم زندگی می کنن و قراره با هم ازدواج کنن
جیمین و جی هانا هم همدیگه رو اذیت می کنن و هم همیدگرو دوست دارن
منو شما ها هم که سینگلیم چه بگویم!!😂
پایان
برای دیدن ویدیو ها و رمان های بیشتر پیجمو دنبال کنید 🐰❤️*
۱۷.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.