p17
p17
لارا.(توف کرد تو صورت ات)
ات. اه چندش...
سرمو برگردوندم که جونک هورو دیدم عه اینم که اینجاس.. نگاهم به صورت تعحب کرده پادشاه خورد از حق نگذریم خیلی کیوت شده بود... بهش گفتم
ات. این همونی بود که خودتو براش میکشتی؟
جیمین.....
ملکه مادر. اینجا چه خبره؟
ات. ملکه مادر(لبخند)
ملکه مادر. ملکه.. اینجا چخبره... این.. این بانو لارا نیست... پادشاه؟
جیمین. توضیح میدم...
مباشر اعظم. چیکارش کنیم پادشاه؟
جیمین. بکشینش..
جیمین. ملکه.. ملکه مادر هردوتون بیایین داخل
رفتیم داخل عمارتش نشستیم منو پادشاه کنار هم نشستیم ملکه مادرم رو به رومون
ملکه مادر. میشنوم
جیمین.(همه چیو توضیح داد)
ات. ای وای ضایع شدی که...
جیمین. تو خفه
ملکه مادر. دیدی؟ دیدی پسرم.. گفتم یه روزی میرسه گفتم با چشایه خودم دیدم..
گفتم اون روز که رسید من دیگه پشتت نیستم....
جیمین. مادر(اشک)
ات. گریه میکنی (تعجب)
جیمین. گفتم تو خفه
جیمین. مادر چیکار کنم؟.. حس پشیمونی دارم(گریه)
ملکه مادر. هوففف... پسرم بسه تـو پادشاه یه کشوری نباید انقدر ضعیف باشی!
ملکه مادر. من میرم تو هم با ملکه حرف بزن دلشو به دست بیار(آروم)
ملکه مادر رفت بعد پادشاه برگشت سمت من
ات. چته؟
جیمین. تو چته؟
ات. مث گاو گریه میکنی!
جیمین. مث گراز میخندی
ات. مث خر میخوابی
جیمین. مث خوک میخوری
ات. خفه رو دادم بهت
جیمین.... حالا... حرفایی که زدی..
ات. همش از سر دلسوزی بود.. جدی نگیر
جیمین. من کجا جدی گرفتم.. میخواستم بگم که.. که از این به بعد از این حرفا نزن حالم بهم میخوره
ات. به کتفم ما رفتیم
جیمین. بریو برنگردی
ات. فعلااااا
از اونجا امدم بیرون... یه لحظه یاد دیشب افتادم فاکککککک اون روز حالش بد بود بخاطر اینکه دیده بود بهش خیانت میشه.. وایییی منم مث سگ رفتار کردم خدایی اینبار تقصیر من بود... باید معذرت خواهی کنم؟
هوفففف خدایا برینم دهنم
ویو جیمین
چرا نمیتونم با ات یکم عادی رفتار کنم همش دعوا میکنیم بحث میکنیم... پوفففف ما دقیقا مشکی و سفیدیم که باهم اصلا جور نمیایم یکیمون روشن یکیمون تیره... اما رنگایه مشکی و سفید بهم میان یعنی... نه بابا دیونه شدمااا دارم باخودم حرف میزنم
......محافظ سلطنتی وارد میشنود......
محافظ سلطنتی. تعظیم
جیمین. چیزی شده؟
محافظ سلطنتی. درباریان پیشنهاد دادن که به روستایه بونک دونگ(یه چیزی از خودم در اوردم دیگه) برین
جیمین. برای چی؟
محافظ سلطنتی. آدمایی که در روستایه بونک دونگ زندگی میکنن بسیار فقیرن درباریان با رای گیری به این نتیجه رسیدن که شما و ملکه به اونجا برید
جیمین. حالاملکه چرا؟
ادامه دارد..
حمایت کنید❤️🩹🥺
لارا.(توف کرد تو صورت ات)
ات. اه چندش...
سرمو برگردوندم که جونک هورو دیدم عه اینم که اینجاس.. نگاهم به صورت تعحب کرده پادشاه خورد از حق نگذریم خیلی کیوت شده بود... بهش گفتم
ات. این همونی بود که خودتو براش میکشتی؟
جیمین.....
ملکه مادر. اینجا چه خبره؟
ات. ملکه مادر(لبخند)
ملکه مادر. ملکه.. اینجا چخبره... این.. این بانو لارا نیست... پادشاه؟
جیمین. توضیح میدم...
مباشر اعظم. چیکارش کنیم پادشاه؟
جیمین. بکشینش..
جیمین. ملکه.. ملکه مادر هردوتون بیایین داخل
رفتیم داخل عمارتش نشستیم منو پادشاه کنار هم نشستیم ملکه مادرم رو به رومون
ملکه مادر. میشنوم
جیمین.(همه چیو توضیح داد)
ات. ای وای ضایع شدی که...
جیمین. تو خفه
ملکه مادر. دیدی؟ دیدی پسرم.. گفتم یه روزی میرسه گفتم با چشایه خودم دیدم..
گفتم اون روز که رسید من دیگه پشتت نیستم....
جیمین. مادر(اشک)
ات. گریه میکنی (تعجب)
جیمین. گفتم تو خفه
جیمین. مادر چیکار کنم؟.. حس پشیمونی دارم(گریه)
ملکه مادر. هوففف... پسرم بسه تـو پادشاه یه کشوری نباید انقدر ضعیف باشی!
ملکه مادر. من میرم تو هم با ملکه حرف بزن دلشو به دست بیار(آروم)
ملکه مادر رفت بعد پادشاه برگشت سمت من
ات. چته؟
جیمین. تو چته؟
ات. مث گاو گریه میکنی!
جیمین. مث گراز میخندی
ات. مث خر میخوابی
جیمین. مث خوک میخوری
ات. خفه رو دادم بهت
جیمین.... حالا... حرفایی که زدی..
ات. همش از سر دلسوزی بود.. جدی نگیر
جیمین. من کجا جدی گرفتم.. میخواستم بگم که.. که از این به بعد از این حرفا نزن حالم بهم میخوره
ات. به کتفم ما رفتیم
جیمین. بریو برنگردی
ات. فعلااااا
از اونجا امدم بیرون... یه لحظه یاد دیشب افتادم فاکککککک اون روز حالش بد بود بخاطر اینکه دیده بود بهش خیانت میشه.. وایییی منم مث سگ رفتار کردم خدایی اینبار تقصیر من بود... باید معذرت خواهی کنم؟
هوفففف خدایا برینم دهنم
ویو جیمین
چرا نمیتونم با ات یکم عادی رفتار کنم همش دعوا میکنیم بحث میکنیم... پوفففف ما دقیقا مشکی و سفیدیم که باهم اصلا جور نمیایم یکیمون روشن یکیمون تیره... اما رنگایه مشکی و سفید بهم میان یعنی... نه بابا دیونه شدمااا دارم باخودم حرف میزنم
......محافظ سلطنتی وارد میشنود......
محافظ سلطنتی. تعظیم
جیمین. چیزی شده؟
محافظ سلطنتی. درباریان پیشنهاد دادن که به روستایه بونک دونگ(یه چیزی از خودم در اوردم دیگه) برین
جیمین. برای چی؟
محافظ سلطنتی. آدمایی که در روستایه بونک دونگ زندگی میکنن بسیار فقیرن درباریان با رای گیری به این نتیجه رسیدن که شما و ملکه به اونجا برید
جیمین. حالاملکه چرا؟
ادامه دارد..
حمایت کنید❤️🩹🥺
۳.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.