چند پارتی
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
جونگکوک با همون زنجیر افراد سونگ هو رو خفه میکرد
دونفری فرار کردن اما اون یه نفر بیهوش بود
جونگکوک سریع رفت سمته سومین 👇🏻
جونگکوک: سومین سومین حالت خوبه ببینمت (شدیدا نگران)
سومین: دیگه ولم نکن (بغلش کرد و گریه میکرد)
جونگکوک: دیگه ولت نمیکنم (محکم بغلش کرد)
سومین: توروخدا منو ببر داخل خیلی میترسم (گریه)
جونگکوک: بریم بریم
جونگکوک سومینو برد خونه زخماشو پانسمان کرد
و بردش یه جایی که افراد سونگ هو رو تا حد مرگ کتک بزنه 👇🏻
جونگکوک: مرتیکه کیر.خر تو چطور جرعت کردی به عشقم تجاو.ز کنییی مادرخراب (عصبی)
ا.و: ب ت چ کونی اون به زودی زنه سونگ هو میشه
جونگکوک: کث خورده مرتیکههه (زنجیر داغو فرو کرد تو پاهاش)
ا.و:(داد)
سومین:(گریه ی بی صدا)
ا.ک: ارباب جونگکوک بهتره تمومش کنید خانم سومین رو بهتره ببرید بیرون
(ا.ک به معنیه افراد جونگکوکه 😾)
جونگکوک: عشقم بریم بیرون
سومین: لطفا منو ببر بیرون (بغض)
جونگکوک: بریم عزیزم
جونگکوک سومینو برد تو کلبه تا استراحت کنه جونگکوک کاری داشت و رفت سومین خوابش نمیبرد رفت بیرون قدم بزنه یکی گرفتش و بردش تو ماشین 👇🏻
سونگ هو: سلام عزیزم
سومین: تو کی هستی؟!!
ماسکشو دراورد 👇🏻
سومین: س.. سونگ هو!
سونگ هو: اره عزیزم منم این چندسال کجا بودی؟
سومین: توروخدا بزار من برم
سونگ هو: نه بیبی یه شب خاصو باید با من بگذرونی
سومینو بیهوش کردن و بردنش
وقتی خواب بود سونگ هو بهش تجاو.ز کرد...
صبح شد..
سونگ هو رفت پیشه سومین 👇🏻
سونگ هو: سلام عزیزم ، دیشب بهت خوش گذشت؟
سومین خیلی عصبی شد 👇🏻
سومین: خفه شووو کسکششش (داد)
سونگ هو: ببخشید؟ چیگفتی؟!
سومین: گفتم کسکششش (داد)
سونگ هو میخواست بزنتش که یکی از پشت بهش یه چیز خیلیی محکم زد
... : زود باش فرار کنن
سومین: خدا خیرت بده ممنون (اشک)
... : بروو!
سومین با تمام وجودش فرار کرد...
جونگکوک و بهترین دوستش و فلیکس رفتن دنبال سومین
★دوستان ادامشو توی کلیپ گذاشتم برید پست بعدی★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
جونگکوک با همون زنجیر افراد سونگ هو رو خفه میکرد
دونفری فرار کردن اما اون یه نفر بیهوش بود
جونگکوک سریع رفت سمته سومین 👇🏻
جونگکوک: سومین سومین حالت خوبه ببینمت (شدیدا نگران)
سومین: دیگه ولم نکن (بغلش کرد و گریه میکرد)
جونگکوک: دیگه ولت نمیکنم (محکم بغلش کرد)
سومین: توروخدا منو ببر داخل خیلی میترسم (گریه)
جونگکوک: بریم بریم
جونگکوک سومینو برد خونه زخماشو پانسمان کرد
و بردش یه جایی که افراد سونگ هو رو تا حد مرگ کتک بزنه 👇🏻
جونگکوک: مرتیکه کیر.خر تو چطور جرعت کردی به عشقم تجاو.ز کنییی مادرخراب (عصبی)
ا.و: ب ت چ کونی اون به زودی زنه سونگ هو میشه
جونگکوک: کث خورده مرتیکههه (زنجیر داغو فرو کرد تو پاهاش)
ا.و:(داد)
سومین:(گریه ی بی صدا)
ا.ک: ارباب جونگکوک بهتره تمومش کنید خانم سومین رو بهتره ببرید بیرون
(ا.ک به معنیه افراد جونگکوکه 😾)
جونگکوک: عشقم بریم بیرون
سومین: لطفا منو ببر بیرون (بغض)
جونگکوک: بریم عزیزم
جونگکوک سومینو برد تو کلبه تا استراحت کنه جونگکوک کاری داشت و رفت سومین خوابش نمیبرد رفت بیرون قدم بزنه یکی گرفتش و بردش تو ماشین 👇🏻
سونگ هو: سلام عزیزم
سومین: تو کی هستی؟!!
ماسکشو دراورد 👇🏻
سومین: س.. سونگ هو!
سونگ هو: اره عزیزم منم این چندسال کجا بودی؟
سومین: توروخدا بزار من برم
سونگ هو: نه بیبی یه شب خاصو باید با من بگذرونی
سومینو بیهوش کردن و بردنش
وقتی خواب بود سونگ هو بهش تجاو.ز کرد...
صبح شد..
سونگ هو رفت پیشه سومین 👇🏻
سونگ هو: سلام عزیزم ، دیشب بهت خوش گذشت؟
سومین خیلی عصبی شد 👇🏻
سومین: خفه شووو کسکششش (داد)
سونگ هو: ببخشید؟ چیگفتی؟!
سومین: گفتم کسکششش (داد)
سونگ هو میخواست بزنتش که یکی از پشت بهش یه چیز خیلیی محکم زد
... : زود باش فرار کنن
سومین: خدا خیرت بده ممنون (اشک)
... : بروو!
سومین با تمام وجودش فرار کرد...
جونگکوک و بهترین دوستش و فلیکس رفتن دنبال سومین
★دوستان ادامشو توی کلیپ گذاشتم برید پست بعدی★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
- ۸.۹k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط