فردا صبح ا.ت ویو
فردا صبح ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم چشام خیس بود از دیشب گریه کردم حتی غذا هم نخوردم رفتم صورتمو شستم میخواستم برم بیرون جونگ کوک که نبود تنها کسی که دیدم تهیونگ بود رفتم بهش گفتم من میرم بیرون یکم حالم عوض شه
تهیونگ:نمی.....
ا.ت: مرسی که اجازه دادی من رفتم
لباس پوشیدم و رفتم بیرون عمارت.که بادیگارد ها جلومو گرفتن
بادیگارد ۱: کجا خانوم
ا.ت: میخوام برم بیرون مشکلیه
بادیگارد۲ : باید از ارباب اجازه بگیرین
ا.ت: کدومشون
بادیگارد۲:ارباب جئون
ا.ت: من از اون یکی اجازه گرفتم از سر راهم یا گم میشی کنار یا هر چی دیدی از چشم خودت دیدی( با داد)
جونگ کوک: چه خبرته عمارت رو گذاشتی رو سرت
بادیگارد ۱: ایشون میخوان برن بیرون
جونگ کوک: خودم میبرمت لازم نیست وحشی بازی در بیاری
ا.ت: میخوام تنها باشم میفهمی تنها تو خلوت خودم باشم (با داد و گریه)
جونگ کوک: پوف دختره ی...
تهیونگ: بسه ا.ت جونگ کوک باهات میاد تمام
ا.ت: چرا .... باشه
جونگ کوک رفت لباسش و عوض کرد و منو سوار ماشین کرد بعد از چند دقیقه به یه پارک رسیدیم همونجا وایساد و پیاده شد منم پیاده شدم رفتیم رو یدونه از صندلی ها نشستیم
از خواب بیدار شدم چشام خیس بود از دیشب گریه کردم حتی غذا هم نخوردم رفتم صورتمو شستم میخواستم برم بیرون جونگ کوک که نبود تنها کسی که دیدم تهیونگ بود رفتم بهش گفتم من میرم بیرون یکم حالم عوض شه
تهیونگ:نمی.....
ا.ت: مرسی که اجازه دادی من رفتم
لباس پوشیدم و رفتم بیرون عمارت.که بادیگارد ها جلومو گرفتن
بادیگارد ۱: کجا خانوم
ا.ت: میخوام برم بیرون مشکلیه
بادیگارد۲ : باید از ارباب اجازه بگیرین
ا.ت: کدومشون
بادیگارد۲:ارباب جئون
ا.ت: من از اون یکی اجازه گرفتم از سر راهم یا گم میشی کنار یا هر چی دیدی از چشم خودت دیدی( با داد)
جونگ کوک: چه خبرته عمارت رو گذاشتی رو سرت
بادیگارد ۱: ایشون میخوان برن بیرون
جونگ کوک: خودم میبرمت لازم نیست وحشی بازی در بیاری
ا.ت: میخوام تنها باشم میفهمی تنها تو خلوت خودم باشم (با داد و گریه)
جونگ کوک: پوف دختره ی...
تهیونگ: بسه ا.ت جونگ کوک باهات میاد تمام
ا.ت: چرا .... باشه
جونگ کوک رفت لباسش و عوض کرد و منو سوار ماشین کرد بعد از چند دقیقه به یه پارک رسیدیم همونجا وایساد و پیاده شد منم پیاده شدم رفتیم رو یدونه از صندلی ها نشستیم
۸.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.