دلهره
# دلهره
part 33
البته فعلا نه الا کار های مهم تری دارم
فعلا بهتره یکم بدون اب و غذا بمونید تا ببینم باید چه فکری براتون کنم
تهیونگ : ام....
با برخورد چیز محکمی به سرم دیگه چیزی نفهمیدم و ...
ویو نوئل
وقتی چشمامو باز کردم متوجه شدم توی یکی از اتاق های اون عمارتم به اطرافم که نگاه کردم دیدم تهیونگ اون گوشه بی جون افتاده
با دیدنش لبخندی روی لبم اومد
تو این مدت اون تنها کسی بود که بودن کنارش باعث ارامشم میشد.
صبر کن چیشده
تازه یادم اومد توی چه بدبختی گیر کردیم ما الا توی دام اون بودیم
الا دقیقا باید چیکار کنیم
تهیونگ : اخخ سرم
با صدای بی جون تهیونگ برگشتم بدجور زده بود تو سرش
نوئل : حالت خوبه انگاری بدجور زد تو سرت
بگو ببینم میتونی منو ببینی
تهیونگ : اره اره کم کم داره دیدم واضح میشه
نوئل : ببخشید تو رو هم با خودم توی دردسر انداختم از همون اولم ورودمون به اینجا اشتباه بود
الا باید چیکار کنیم دقیقا
همین چند دقیقه پیش نزدیک بود هر دومون همونجا به وسیله ی اون بمیریم
(کم کم بغضش میگیره )
ویو تهیونگ
با دیدن این حال روزش دیگه دووم نیاوردم و توی بغل خودم کشیدمش
تهیونگ : چیزی نیست نوئل تو این همه صبر کردی اینم روش بعدشم الا خودت تنها نیستی من کنارتم
باهم درستش میکنیم نگران نباش
نوئل حرفی نزد و فقط محکم تر خودشو توی بغلم فشار داد
چند دقیقه ای بود که توی همون حالت بودیم
که نوئل خودشو از تو بغلم بیرون اورد
نوئل : خب الا بگو موضوع چیه من تا شب نمیتونم اینجا بمونم
تهیونگ : تو میدونی جنازه ها کجاست حتما باید همینجا توی همین عمارت باشن
نوئل : فکر کنم بدونم کجا هستن
اون کاری که قراره انجام بده رو توی اون سالن عمارت انحام میده اما جنازه ها فور نکنم اونجا باشن فکر کنم توی یه زیر زمین مخفی که باید توی همین عمارت باشه
هستن
اما مسئله ی اصلی اینجاست
چجوری از این اتاق بیرون بریم اون حتما میفهمه باید سر اونم یه جوری گرم کنیم خب اما بازم چجوری
ما هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم تا وقتی که توی این اتاقیم
نوئل : تهیونگ تو خودت تنهایی میتونی از پس این کار بر بیای
تهیونگ : منظورت از این سوال چیه میخوای چیکار کنی
نگو میخوای کار احمقانه ای کنی
نوئل : نمیشه بهش گفت احمقانه اما کار درستی هم نیست
بهتر بگم تنها راه جل برای این حل لین مشکلمونو
مطمعنم بدون منم میتونی از پس این کار بربیای
تهیونگ : اما اگه جون تو وسط باشه ..
نه نوئل نمیشه بزار فکر کنیم حتما راه حل های دیگه ای هم هست
part 33
البته فعلا نه الا کار های مهم تری دارم
فعلا بهتره یکم بدون اب و غذا بمونید تا ببینم باید چه فکری براتون کنم
تهیونگ : ام....
با برخورد چیز محکمی به سرم دیگه چیزی نفهمیدم و ...
ویو نوئل
وقتی چشمامو باز کردم متوجه شدم توی یکی از اتاق های اون عمارتم به اطرافم که نگاه کردم دیدم تهیونگ اون گوشه بی جون افتاده
با دیدنش لبخندی روی لبم اومد
تو این مدت اون تنها کسی بود که بودن کنارش باعث ارامشم میشد.
صبر کن چیشده
تازه یادم اومد توی چه بدبختی گیر کردیم ما الا توی دام اون بودیم
الا دقیقا باید چیکار کنیم
تهیونگ : اخخ سرم
با صدای بی جون تهیونگ برگشتم بدجور زده بود تو سرش
نوئل : حالت خوبه انگاری بدجور زد تو سرت
بگو ببینم میتونی منو ببینی
تهیونگ : اره اره کم کم داره دیدم واضح میشه
نوئل : ببخشید تو رو هم با خودم توی دردسر انداختم از همون اولم ورودمون به اینجا اشتباه بود
الا باید چیکار کنیم دقیقا
همین چند دقیقه پیش نزدیک بود هر دومون همونجا به وسیله ی اون بمیریم
(کم کم بغضش میگیره )
ویو تهیونگ
با دیدن این حال روزش دیگه دووم نیاوردم و توی بغل خودم کشیدمش
تهیونگ : چیزی نیست نوئل تو این همه صبر کردی اینم روش بعدشم الا خودت تنها نیستی من کنارتم
باهم درستش میکنیم نگران نباش
نوئل حرفی نزد و فقط محکم تر خودشو توی بغلم فشار داد
چند دقیقه ای بود که توی همون حالت بودیم
که نوئل خودشو از تو بغلم بیرون اورد
نوئل : خب الا بگو موضوع چیه من تا شب نمیتونم اینجا بمونم
تهیونگ : تو میدونی جنازه ها کجاست حتما باید همینجا توی همین عمارت باشن
نوئل : فکر کنم بدونم کجا هستن
اون کاری که قراره انجام بده رو توی اون سالن عمارت انحام میده اما جنازه ها فور نکنم اونجا باشن فکر کنم توی یه زیر زمین مخفی که باید توی همین عمارت باشه
هستن
اما مسئله ی اصلی اینجاست
چجوری از این اتاق بیرون بریم اون حتما میفهمه باید سر اونم یه جوری گرم کنیم خب اما بازم چجوری
ما هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم تا وقتی که توی این اتاقیم
نوئل : تهیونگ تو خودت تنهایی میتونی از پس این کار بر بیای
تهیونگ : منظورت از این سوال چیه میخوای چیکار کنی
نگو میخوای کار احمقانه ای کنی
نوئل : نمیشه بهش گفت احمقانه اما کار درستی هم نیست
بهتر بگم تنها راه جل برای این حل لین مشکلمونو
مطمعنم بدون منم میتونی از پس این کار بربیای
تهیونگ : اما اگه جون تو وسط باشه ..
نه نوئل نمیشه بزار فکر کنیم حتما راه حل های دیگه ای هم هست
۲۰.۱k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.