فصل دو
#فصل_دو
#پارت_۴۵
برگشتم به عقب؛صورت تهیونگ رو به زردی میزد؛
+میونگ...بیا اتاقم فوری!
حرفی نزدم و تهیونگ اشپزخونه رو ترک کرد!
کاش جلوی اینا حداقل نمیگفتی کیم تهیونگ😩؛همین چند دقیقه پیش داشتم غیباتاشونو میشنیدم!...از اشپزخونه رفتم بیرون و بعد از زدن در و شنیدن صدای بیا تو وارد اتاق شدم
_ب...بامن کاری داشتی؟
+میشه بشینی؟
_راحتم
+من راحت نیستم
بهش خیره شدم ؛چهره اش عصبی بنظـر میرسیــد؛ سکوت کردم و نشستم رو مبل
+میخام بهت... امروز یه چیزی بگم! که پای سرنوشت و زندگیت درمیونــه!...پس خوب به حرفهام گوش کن هان میونگ
_چشم...جناب کیم
+چرا دیگه بهم نمیگی...اوه..درسته...تو دیگه خودت خانم یه عمارت شدی!...درواقع بودی!
_منظورتون رو متوجه نمیشم!
+بیخیال....مــن با جانکوک ۲٠سال بیشتره که دوستم؛...از رابطه دوستی گذشته ما باهم برادر بودیم!؛حتی از برادر هم نزدیکتر...
_جناب کیم!...میدونم میخاین حرفی بگین!...پس..مثل همیشه حرف اخرتون رو اول بگیــد؛و انقـدر ...
+شعر نگم؟
_آ...نه...منظورم این نبود
+اوکیی...پس حرف اخرمو اول بهت میزنم...هان میونگ!ـ..من...دوستت دارم
اروم باش اروم باش اروم باش؛!!!! انقد تند تند نزن(قلبشو میگه منحرف😔😂)؛حتم داشتم گونه هام سرخ شده بود!...
+میشه...باهم ازدواج کنیـــم؟؟
#پارت_۴۵
برگشتم به عقب؛صورت تهیونگ رو به زردی میزد؛
+میونگ...بیا اتاقم فوری!
حرفی نزدم و تهیونگ اشپزخونه رو ترک کرد!
کاش جلوی اینا حداقل نمیگفتی کیم تهیونگ😩؛همین چند دقیقه پیش داشتم غیباتاشونو میشنیدم!...از اشپزخونه رفتم بیرون و بعد از زدن در و شنیدن صدای بیا تو وارد اتاق شدم
_ب...بامن کاری داشتی؟
+میشه بشینی؟
_راحتم
+من راحت نیستم
بهش خیره شدم ؛چهره اش عصبی بنظـر میرسیــد؛ سکوت کردم و نشستم رو مبل
+میخام بهت... امروز یه چیزی بگم! که پای سرنوشت و زندگیت درمیونــه!...پس خوب به حرفهام گوش کن هان میونگ
_چشم...جناب کیم
+چرا دیگه بهم نمیگی...اوه..درسته...تو دیگه خودت خانم یه عمارت شدی!...درواقع بودی!
_منظورتون رو متوجه نمیشم!
+بیخیال....مــن با جانکوک ۲٠سال بیشتره که دوستم؛...از رابطه دوستی گذشته ما باهم برادر بودیم!؛حتی از برادر هم نزدیکتر...
_جناب کیم!...میدونم میخاین حرفی بگین!...پس..مثل همیشه حرف اخرتون رو اول بگیــد؛و انقـدر ...
+شعر نگم؟
_آ...نه...منظورم این نبود
+اوکیی...پس حرف اخرمو اول بهت میزنم...هان میونگ!ـ..من...دوستت دارم
اروم باش اروم باش اروم باش؛!!!! انقد تند تند نزن(قلبشو میگه منحرف😔😂)؛حتم داشتم گونه هام سرخ شده بود!...
+میشه...باهم ازدواج کنیـــم؟؟
۶.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.