My charming bully

My charming bully
part 7
---

هانا وارد اتاق شد و وایساد. یه تخت وسط اتاق بود. چشم‌هاش گرد شد.

نه... محاله.


جیمین پشت سرش اومد و درو بست.

_ تخت که هست، منم خوابم میاد. برو رو زمین بخواب.

رو زمین؟ چرا من باید بخوابم؟


_ چون من انتخاب کردم نخوابم.

انتخاب تو به من ربطی نداره.


_ چرا، وقتی هم‌اتاقی منی، همه‌چیزت به من ربط داره.

تو فقط یه تختی، اونم نصفش.


_ نصف تخت مال منه، نصف دیگه‌شم... خب، فعلاً خالیه!

هانا بالش دوم رو برداشت و پرت کرد تو صورتش. بالش به صورتش خورد و افتاد زمین.

_ خیلی خب! یه سانت دیگه پرت می‌کردی، نابود می‌شدم.

کاش می‌شد.


جیمین پتو رو نصف کرد و دراز کشید یه طرف تخت. هانا با اخم، سمت دیگه خوابید. بینشون یه فاصله دو وجبی بود.

پاتو از این خط رد کنی، لگد می‌خوری.


_ باشه خانوم ارتش. فقط صدات درنیاد اگه نصف شب برگشتی طرف من.

اگه برگردم، به خاطر خفه کردنت برمی‌گردم.


جیمین خندید. پشتشو کرد و گفت:

_ شب بخیر، ترمیناتور یخ‌زده.

شب بخیر، بچه‌مدرسه‌ای بی‌ادب.


چند ثانیه سکوت بود. بعد جیمین گفت:

_ تو حتی تو خوابم لجبازی، نه؟

بخواب، هنوز شبمون خراب نشده.





---

بچه ها حالم بدهههه امتحان عربیم رو ریدم
و از طرفی امروز تولدمه
من در ماه خرداد روز متولد شدن آرمی به دنیا اوندم چقدر خوش شانسم
خردادیا دستا بالا
دیدگاه ها (۴)

---my charming bullypart 8صبح که شد، هانا چشم‌هاش رو باز کرد...

---my charming bullypart 10هانا و جیمین با هم از اتاق بیرون ...

جیمین یه لحظه ایستاد. انگار شوکه شده بود. نگاهش بین هانا و ه...

اتوبوس مدرسه با صدای کشیده‌ای ترمز کرد و همه با کیف و بالش و...

پارت ۱۲رز وحشیاون دختر ات نیست اون دختر خواب بود  اروم از رو...

وقتی مستی و دیر میای خونه پارت یک (دو پارتی)

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط