P22🌙🌸
P22🌙🌸
هایمین«راستش خوابم به اون قضیه ربط داره
کوک«بگو جون به لبمون کردی
ته«هایمین بگو
هایمین «خب راستش من یه ایرانی ام .....سرم رو انداختم پایین
همه«*شک
ته«فقط همین؟
هوپی«نمیخوای کل قضیه رو بگی؟
هایمین«خب وقتی من ۱۲ سالم بود پدرو مادرم جدا میشن و طی یه اتفاق مادرم و ناپدریم ازدواج میکنن و ما به کره میایم و کره ای یاد میگیریم من توی مدرسه با کوک همکلاسی بودم نمیدونستم کوک کار آموزه و میخواد آیدل شده یه روز پی دی نیم و خانوادش میان خونه ما و میگه که بیام کمپانی هایب آیدل شم و منم به دلیل علاقه زیادم به موسیقی و خوانندگی قبول میکنم غافل از اینکه کوکم تو همون کمپانی کارآموز و بقیه اش هم خودتون میدونین
نامجون«چییییییییی
شوگا«تو این همه سال این موضوع رو ازمون مخفی کردی؟؟؟*اعصبانی
_(علامت خودم)همه اعضا اعصبانی بودن.....چون هایمین این موضوع رو ازشون مخفی کرده بود و به دروغ بهشون گفته بود که دورگه است آمریکایی و کره ای ولی بیشتر شبیه آمریکایی هاست.....اعصبانیت اعضا بیخود بود.....نه خیلی ولی هایمینم نباید این موضوع رو ازشون مخفی میکرد
نامجون«هایمین حالا اسم واقعیت چیه؟
هایمین«ا.ت*****......گریه میکردم
ته«هایمین چرا اینو ازمون مخفی کردی؟
کوک«هایمین باورم نمیشه تو بهمون دروغ گفتی ما ها بهم قول دادیم*بغض
جیمین«هایمین واقعا که
هایمین«از همین میترسیدم....سریع از جام بلند شدم و بدون حرفی به سمت اتاق مون رفتم....رمز درو زدم و وارد شدم.....گوشیمو برداشتم و لایو گرفتم«سلام من هایمین ار بی تی اسم اومدم بهتون یه موضوع مهم رو بگم و قال قضیه رو بکنم......
_هایمین داستان ما کل داستان رو تعریف کرد.....بلند شد رفت یه تیغ آورد
هایمین«تیغ رو گرفتم دستم....قبل از اینکه رگمو بزنم کامنتاتون خوندم
؟«میدونستم اون یه هرزس
؟«تو لیاقت بی تی اسو نداری
؟«از بی تی اس گمشو بیرون
؟«چه بهتر که بمیری
هایمین«یعنی همه اینا به خاطر ملیتم بود؟....اشکال شدت گرفته بود
_بريم پیش اعضا
جیمین«نکنه هایمین بلایی سرش بیاره
نامجون«نه اون اینکارو نمیکنه
_گوشی نامجون پیام میاد....وقتی متن پیام رو که از طرف پی دی نیم بود میخونه گوشی از دستش میافته
ته«نامجوناااااا چیشده
کوک«گوشی رو از زمین برداشتم«وای نه بچه ها بگویید بريم سمت اتاق هایمین
شوگا«چرا؟؟؟چیشده؟؟؟!!!
کوک«هایمین لایو گرفته و میخواد خودکشی کنه!!!!!
هوپی«پس منتظر چی هستین بدویین
جیمین«همه مون تند از جامون بلند شدیم و راه افتادیم
_یعنی به موقع میرسیدن که هایمین رو نجات بدن؟یعنی این پایان زندگی هایمین بود؟
هایمین«تیغ رو رو دستم گذاشتم«خداحافط آرمی دنیای من ......وتیغ رو کشیدم .....اولش دیدم تار شد و سیاهی
هایمین«راستش خوابم به اون قضیه ربط داره
کوک«بگو جون به لبمون کردی
ته«هایمین بگو
هایمین «خب راستش من یه ایرانی ام .....سرم رو انداختم پایین
همه«*شک
ته«فقط همین؟
هوپی«نمیخوای کل قضیه رو بگی؟
هایمین«خب وقتی من ۱۲ سالم بود پدرو مادرم جدا میشن و طی یه اتفاق مادرم و ناپدریم ازدواج میکنن و ما به کره میایم و کره ای یاد میگیریم من توی مدرسه با کوک همکلاسی بودم نمیدونستم کوک کار آموزه و میخواد آیدل شده یه روز پی دی نیم و خانوادش میان خونه ما و میگه که بیام کمپانی هایب آیدل شم و منم به دلیل علاقه زیادم به موسیقی و خوانندگی قبول میکنم غافل از اینکه کوکم تو همون کمپانی کارآموز و بقیه اش هم خودتون میدونین
نامجون«چییییییییی
شوگا«تو این همه سال این موضوع رو ازمون مخفی کردی؟؟؟*اعصبانی
_(علامت خودم)همه اعضا اعصبانی بودن.....چون هایمین این موضوع رو ازشون مخفی کرده بود و به دروغ بهشون گفته بود که دورگه است آمریکایی و کره ای ولی بیشتر شبیه آمریکایی هاست.....اعصبانیت اعضا بیخود بود.....نه خیلی ولی هایمینم نباید این موضوع رو ازشون مخفی میکرد
نامجون«هایمین حالا اسم واقعیت چیه؟
هایمین«ا.ت*****......گریه میکردم
ته«هایمین چرا اینو ازمون مخفی کردی؟
کوک«هایمین باورم نمیشه تو بهمون دروغ گفتی ما ها بهم قول دادیم*بغض
جیمین«هایمین واقعا که
هایمین«از همین میترسیدم....سریع از جام بلند شدم و بدون حرفی به سمت اتاق مون رفتم....رمز درو زدم و وارد شدم.....گوشیمو برداشتم و لایو گرفتم«سلام من هایمین ار بی تی اسم اومدم بهتون یه موضوع مهم رو بگم و قال قضیه رو بکنم......
_هایمین داستان ما کل داستان رو تعریف کرد.....بلند شد رفت یه تیغ آورد
هایمین«تیغ رو گرفتم دستم....قبل از اینکه رگمو بزنم کامنتاتون خوندم
؟«میدونستم اون یه هرزس
؟«تو لیاقت بی تی اسو نداری
؟«از بی تی اس گمشو بیرون
؟«چه بهتر که بمیری
هایمین«یعنی همه اینا به خاطر ملیتم بود؟....اشکال شدت گرفته بود
_بريم پیش اعضا
جیمین«نکنه هایمین بلایی سرش بیاره
نامجون«نه اون اینکارو نمیکنه
_گوشی نامجون پیام میاد....وقتی متن پیام رو که از طرف پی دی نیم بود میخونه گوشی از دستش میافته
ته«نامجوناااااا چیشده
کوک«گوشی رو از زمین برداشتم«وای نه بچه ها بگویید بريم سمت اتاق هایمین
شوگا«چرا؟؟؟چیشده؟؟؟!!!
کوک«هایمین لایو گرفته و میخواد خودکشی کنه!!!!!
هوپی«پس منتظر چی هستین بدویین
جیمین«همه مون تند از جامون بلند شدیم و راه افتادیم
_یعنی به موقع میرسیدن که هایمین رو نجات بدن؟یعنی این پایان زندگی هایمین بود؟
هایمین«تیغ رو رو دستم گذاشتم«خداحافط آرمی دنیای من ......وتیغ رو کشیدم .....اولش دیدم تار شد و سیاهی
۵۱.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.