پارت پنجاه و چهار
پارت پنجاه و چهار
رمان دیدن دوباره ی تو
#ستاره
اشکان اومد جواب عسلو بده که داد شروین بلند:بس کنید دیگهههه....
عسل که از قیافش معلوم بود ترسیده ساکت شد و اشکانم دیگه حرفی نزد....
شروین:خب نقشه ازین قراره که اشکان سر معلمتون رو گرم میکنه منم میرم یکی از برگه امتحانارو از توی کیفش برمیدارم....
بعدش میام بیرون از دفتر و میام پیش شما براتون جواب سوالا رو مینویسیم شما هم میخونید حفظ میکنید یا یجوری تقلب میکنید از روش ....
خیلی جدی داشت این حرفارو میزد اول فک کردم برای شوخی داره میگه اما بعد مطمئن شدم میخواد کارشو عملی کنه...
اشکان:خب شما الان برید تو کلاساتون ....خیلی اروم بشینید بقیش رو بسپارید به ما...
عسل:فقط لو نرین یه وقت؟؟؟
شروین:نگران نباش ما تو تقلب استادیم...
ستاره:اوک پس فقط زود کارتون رو انجام بدین چون امتحان تا ۴۵دیقه دیگه شروع میشه...
اونا رفتن ماهم رفتیم تو سالن تا روی صندلیا بشینیم مثل همشه منو عسل ردیف دوم نشستیم و ایلینم بعد ما ایلین از قضیه خبر نداشت واگرنه گند میزد تو نقشمون از بس سوتی میداد...
عسل:وایییی ستی چرا اینا نیومدن...تا نیم ساعت دیگه شروع میشه امتحان....
واییی خداااا...خودت کمکمون کن..🙏 🙏 🙏
من:ایشالله کمک میکنه...
داشتم به در نگاه میکردم که دیدم اون دوتا اومدن دویدم سمت شروین....
من:واایییی ممنونممممم...خــیــــــلی مممنووونمممم...
مررررسیییی...
شروین:خواهش میکنم حالا بدو برو امتحانتو بده الان دیر میشههه.....
رمان دیدن دوباره ی تو
#ستاره
اشکان اومد جواب عسلو بده که داد شروین بلند:بس کنید دیگهههه....
عسل که از قیافش معلوم بود ترسیده ساکت شد و اشکانم دیگه حرفی نزد....
شروین:خب نقشه ازین قراره که اشکان سر معلمتون رو گرم میکنه منم میرم یکی از برگه امتحانارو از توی کیفش برمیدارم....
بعدش میام بیرون از دفتر و میام پیش شما براتون جواب سوالا رو مینویسیم شما هم میخونید حفظ میکنید یا یجوری تقلب میکنید از روش ....
خیلی جدی داشت این حرفارو میزد اول فک کردم برای شوخی داره میگه اما بعد مطمئن شدم میخواد کارشو عملی کنه...
اشکان:خب شما الان برید تو کلاساتون ....خیلی اروم بشینید بقیش رو بسپارید به ما...
عسل:فقط لو نرین یه وقت؟؟؟
شروین:نگران نباش ما تو تقلب استادیم...
ستاره:اوک پس فقط زود کارتون رو انجام بدین چون امتحان تا ۴۵دیقه دیگه شروع میشه...
اونا رفتن ماهم رفتیم تو سالن تا روی صندلیا بشینیم مثل همشه منو عسل ردیف دوم نشستیم و ایلینم بعد ما ایلین از قضیه خبر نداشت واگرنه گند میزد تو نقشمون از بس سوتی میداد...
عسل:وایییی ستی چرا اینا نیومدن...تا نیم ساعت دیگه شروع میشه امتحان....
واییی خداااا...خودت کمکمون کن..🙏 🙏 🙏
من:ایشالله کمک میکنه...
داشتم به در نگاه میکردم که دیدم اون دوتا اومدن دویدم سمت شروین....
من:واایییی ممنونممممم...خــیــــــلی مممنووونمممم...
مررررسیییی...
شروین:خواهش میکنم حالا بدو برو امتحانتو بده الان دیر میشههه.....
۵.۳k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.