Part34:
Part34:
اومدم پیاده بشم که ماشینو قفل کرد
_ بگیر مثل بچه ادم بتمرگ سر جات
+ میشه ولم کنی حوصله دادو بیداد ندارم
_ پس خفه شو و بتنرگ سر جات
جوری که حرف زد ناراحت شدم حق داشت بد باهاش برخورد کردم ولی خب توقع نداشتم اینجوزی باعام حرف بزنه سرمو گذاشتم له شیشه و ماشین راه افتاد بغد از چند دقیقه خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم توی اتاق نا آشنام لباسامم عوض شده کوکو دیدم بغلم که لباس تنش نبود فقط یه شرتک مشکی واش بود و دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و سرشو روی سینه های بزرگم گذاشته بود ارامش خاصی داشتم روبه روش دراز شدم و محکم بغلش کردم و نگاهش کردم
_ بیدار شدی بیبی گرل
+ اوهوم
_ خوب خوابیدی ؟
+ اوهوم
_ از دست من ناراحتی بخاطر حرفایی که زدم ؟
+ نع
+ تو از من ماراحتی ؟
_ اوهوم
+ ببخشید میدونم اشتباه کردم نباید وقتی تو بودی به سوجون زنگ میزدم من یدونه مستر جئون جذاب بیشتر ندارم که از ته قلبم عاشقش باشم
_ اوم
+ بخشیدیم الان ؟
_ اوم خب بخشیدمت ولی یه چیزی میخوام
+ پرو
رفتم نزدیک شدم بهش لبم و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش
+ الان راضی شدی
_بلی
+ تو لباسام رو عوض کردی ؟
_ بلی
+ اونوقت یه همچین لباسی رو از کجا آوردی ؟
_برای تو رفته بودم خریدم ناسلامتی چند وقت دیگه قراره ازدواج کنیم دیگه بیب
+ دوس پسر با فکر مننننننن قربونت بشم من اخهه
_خانوم خوشگله من گشنمه
+ اوم میشه نباشه میشه بیا هیچی نخوریم بجاش همینجوری تو بغل هم بمونیم
_ باشه ولی بعد از اینکه یه چیزی خپردیم وگرنه همنجا میکنم میخورمتاااا
+ اووء شت باشه پس برو اونور میخوام پاشم یه چیزی درست کنم وسیله داری
_ بله
رفتم پایین داشتم سیب زمینی خورد میکرد رو تخته که کوک اومد با همون وضع از پش بغلم کرد و سرشو برد تو گردنم و بو کرد و آروم لیس زد و مکیدش
+ای کوک بسه کار دارم غذا رو خراب کنم مقصرش تویی ها
_میدونستی با وجود اون باسن بزرگ و خوشفرمت لباست فقط انگار یه پارچس که همینجوری انداختی روش
+ لباسایی که میخریه دیگه تقصیر من چیه
_ دوست دارم
+ منم دوست دارم
+خب برو اون ور غدا رو درست کنم
_ باشه پس منم میرم میکردم دنبال یه فیلم خوب که باهن ببنیم
+ باشه
اومدم پیاده بشم که ماشینو قفل کرد
_ بگیر مثل بچه ادم بتمرگ سر جات
+ میشه ولم کنی حوصله دادو بیداد ندارم
_ پس خفه شو و بتنرگ سر جات
جوری که حرف زد ناراحت شدم حق داشت بد باهاش برخورد کردم ولی خب توقع نداشتم اینجوزی باعام حرف بزنه سرمو گذاشتم له شیشه و ماشین راه افتاد بغد از چند دقیقه خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم توی اتاق نا آشنام لباسامم عوض شده کوکو دیدم بغلم که لباس تنش نبود فقط یه شرتک مشکی واش بود و دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و سرشو روی سینه های بزرگم گذاشته بود ارامش خاصی داشتم روبه روش دراز شدم و محکم بغلش کردم و نگاهش کردم
_ بیدار شدی بیبی گرل
+ اوهوم
_ خوب خوابیدی ؟
+ اوهوم
_ از دست من ناراحتی بخاطر حرفایی که زدم ؟
+ نع
+ تو از من ماراحتی ؟
_ اوهوم
+ ببخشید میدونم اشتباه کردم نباید وقتی تو بودی به سوجون زنگ میزدم من یدونه مستر جئون جذاب بیشتر ندارم که از ته قلبم عاشقش باشم
_ اوم
+ بخشیدیم الان ؟
_ اوم خب بخشیدمت ولی یه چیزی میخوام
+ پرو
رفتم نزدیک شدم بهش لبم و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش
+ الان راضی شدی
_بلی
+ تو لباسام رو عوض کردی ؟
_ بلی
+ اونوقت یه همچین لباسی رو از کجا آوردی ؟
_برای تو رفته بودم خریدم ناسلامتی چند وقت دیگه قراره ازدواج کنیم دیگه بیب
+ دوس پسر با فکر مننننننن قربونت بشم من اخهه
_خانوم خوشگله من گشنمه
+ اوم میشه نباشه میشه بیا هیچی نخوریم بجاش همینجوری تو بغل هم بمونیم
_ باشه ولی بعد از اینکه یه چیزی خپردیم وگرنه همنجا میکنم میخورمتاااا
+ اووء شت باشه پس برو اونور میخوام پاشم یه چیزی درست کنم وسیله داری
_ بله
رفتم پایین داشتم سیب زمینی خورد میکرد رو تخته که کوک اومد با همون وضع از پش بغلم کرد و سرشو برد تو گردنم و بو کرد و آروم لیس زد و مکیدش
+ای کوک بسه کار دارم غذا رو خراب کنم مقصرش تویی ها
_میدونستی با وجود اون باسن بزرگ و خوشفرمت لباست فقط انگار یه پارچس که همینجوری انداختی روش
+ لباسایی که میخریه دیگه تقصیر من چیه
_ دوست دارم
+ منم دوست دارم
+خب برو اون ور غدا رو درست کنم
_ باشه پس منم میرم میکردم دنبال یه فیلم خوب که باهن ببنیم
+ باشه
۸.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.