نپرسید!
نپرسید!
من برای همیشه دختر لوس این خونه هستم!
وسایلو بردم تو اتاق،تو کمد قایم کردم
با هم شام خوردیم،نگران پدرم بود!گفتم بابا امشب نمیاد گفت میره خونه عمو!
گفت باشه
زیاد پیگیر نمیشد شاید میترسید دروغ ما لو بره!
برای او حتی خیال زنده بودن پدرم کافی بود!زنده باشه وخونه عمو باشه!
قرص هاشو خورد،من فکر کردم چطور میزاریم تنها بمونه؟اگه قرص هاشو زیاد بخوره؟اگه بیفته زمین؟و هزار اگه دیگه از ذهنم گذشت.....
بقلش کردم و گفتم مامان! منو یادت نمیره؟
گفت چرا یادم بره بیست سال بزرگت کردم،تو دختر لوس منی،داری گریه میکنی؟
زار زار گریه کردم،برای اولین بار تو این روز!
تو دلم گفتم اخه یکی بعد پونزده سال زتدگی منو فراموش کرد!
بعد دوتا بچه منو فراموش کرد!
پونزده تا بهار،پونزده تا پاییز!
حتی بچه هامم تا وقتی سیرن منو فراموش میکنن!
تو دلم گفتم و گریه کردم!
مادرم گفت،باز امتحانتو خراب کردی؟
تو دلم گفتم اره تو امتحان زندگی از یه زن باختم!
و گریه کردم
مادرم گفت اشکال نداره دوباره بردار،خودتو کشتی......
اشکامو پاک کردم
گفتم مامان من فعلا میرم
گفت برو ولی زود برگرد!
ادامه دارد
پایان قسمت چهارم
نامه یک زن به شوهرش
اومدم خونه،بچه ها خونه بودن!
مادرت نتونسته بود نگهشون داره،میبینی؟
فقط جلوی تو ادای مادر بزرگه مهربونو در میاره!
پسره پرسید شام چی داریم؟
گفتم چیه؟ننه بزرگت شام نداشت بهتون بده؟
از تو یخچال یه چیزی بردارین!
چشاشون گرد شده بود!
چی به سر مامانه اشپزشون اومده بود؟
گفت چی بخوریم؟
رفتم کنار اوپن از ظرف میوه موز برداشتم و داشتم میخوردم،
گفتم نمیدونم یه چیز پیدا کن!موز بخور! دوتا موز پرتاب کردم سمتشون!
موز میوه محبوب توعه!همیشه باید تو خونه باشه،
من کی نشستم یه دل سیر موز خوردم؟کی جلومو گرفته بود؟خود احمقم!من احمق با ایفای نقش زن صرفه جو!زن کد بانو! زن بساز!
اصلا لجم در اومد یه موز دیگه خوردم!
موزا تموم شده بود
بچه ها نگام میکردن،دوتا لیوان شیر ریختم،فرص خوابمو نصف کردم تو هر دوتا ریختم!هم زدم و دادم بخورن!
گفتم موزاتونو بخورین برین بخوابین
مثل دوتا موش ترسیده بودن!
رفتن خوابیدن!و چه زود خوابشون برد
شالمو باز کردم
یه قرص برداشتم بخورم!
ولی پرتش کردم نمیدونم یه جایی تو هال افتاد
از وفتی پدرم مرد بیشتر شبها قرص میخوردم!
به خاطر تو به خاطر بچه ها و به خاطر مادرت که واسه اینکه زیاد به پدرم سر نزنم خودشو دایم به مریضی میزد،نتونستم مراقب پدرم باشم،
مادرم ناتوان شده بود و من کمکش نکردم!
خواستم عروس نمونه باشم مادر نمونه باشم همسر نمونه باشم
دختر خوبی برای پدرم نبودم!
حالا این عذاب وجدان از صدقه سر تو و خاندانت نمیزاره شبا راحت بخوابم!
همش قیافه ناراحت پدرم رو میبینم تو اوج مریضی!
قرص که میخورم خواب نمیبینم!
امشب نه! امشب باید بیدار باشم،
ادامه دارد
پایان قسمت پنجم
نامه یک زن به شوهرش
چراغها رو خاموش کردم،رفتم توی اتاق،کاش امشب نیای
لاله زنگ زد،
گفت ناهید چطوری خوبی؟
کجایی
گفتم خونه
گفت اومده؟
گفتم نه
گفتم به سهراب نگفتی که!؟
گفت نه
چی کار میگنی؟
گفتم میخوام بخوابم
گفت چی کار می خوای بکنی
گفتم نمیدونم
و سکوت
سوالاش تموم شده بود و حالا نمی دونست چی بگه
گفتم خدافظ!
سهراب شوهرش دوستته،دوست ندارم بهت خبر بده گرچه شک دارم به لاله که بهت نگفته باشه
پتو بالشتو انداختم تو هال
عادت داری تو هال بخوابی!
من تو اتاق میخوابم!
چه خوبه که کنار هم نمیخوابیم من مجبور نیستم امشب تحملت کنم!
به اینه نگاه میکنم،به زن مو بلوند روبرو!بدون ارایش رنگم پریده
یه روژ قرمز میزنم رنگ خون!
دوباره زیبا میشم!
به ناخن هام نگاه میکنم
من باید با این دست ها چه کنم؟باید ظرف بشورم؟باید پیاز خورد کنم؟باید کف دستشویی رو با حوله خشک کنم؟باید به پای مادرت کرم بمالم؟
باید جارو بکشم؟شیشه پاک کنم؟ده مدل غذا برای خاندان تو دوستات درست کنم؟
که چی؟که من زن زندگی ام؟
پس مرد زندگی من کجاست؟
اگه من زن زندگی ام،پس اون یکی دیگه چیه؟
اگه من زن زندگیم؟ پس چرا تنهام؟
من زن کدام زندگی ام؟
اگه اون زن. ..اون زن یک روز جای من کار کنه بچه بزرگ کنه، بازهم بوی خوب میده؟بازم حال داره ست بپوشه؟وقت میکنه بره ارایشگاه؟
من باید چه کنم؟من با این دستها چه کار کنم؟
وقتی موهامو بشورم،تو یه دوش هول هولکی! کی برام سشوار میکشه؟کی پولشو میده؟
من با این دستها و این موهها به بن بست خوردم!
این زندگی،این تخت خواب تنهایی،نیازی به زیبایی نداره!
زیبایی برای همون زنه که هفته ای یکی دوبار میبینیش و با هم خوشین!
این زندگی نیاز به اشپز داره نیاز به بشور و بساب داره،نیاز به کلفت داره،که جلوت غذا بزاره!شکمتو سیر کنه!
چایی بزاره که خستگی کثافت کاریت در بره!
حموم رو برق بندازه تا عطر کثافت اونو از تنت بشوره
این زندگی فاضلاب کثافت کاریه توعه!
من برای همیشه دختر لوس این خونه هستم!
وسایلو بردم تو اتاق،تو کمد قایم کردم
با هم شام خوردیم،نگران پدرم بود!گفتم بابا امشب نمیاد گفت میره خونه عمو!
گفت باشه
زیاد پیگیر نمیشد شاید میترسید دروغ ما لو بره!
برای او حتی خیال زنده بودن پدرم کافی بود!زنده باشه وخونه عمو باشه!
قرص هاشو خورد،من فکر کردم چطور میزاریم تنها بمونه؟اگه قرص هاشو زیاد بخوره؟اگه بیفته زمین؟و هزار اگه دیگه از ذهنم گذشت.....
بقلش کردم و گفتم مامان! منو یادت نمیره؟
گفت چرا یادم بره بیست سال بزرگت کردم،تو دختر لوس منی،داری گریه میکنی؟
زار زار گریه کردم،برای اولین بار تو این روز!
تو دلم گفتم اخه یکی بعد پونزده سال زتدگی منو فراموش کرد!
بعد دوتا بچه منو فراموش کرد!
پونزده تا بهار،پونزده تا پاییز!
حتی بچه هامم تا وقتی سیرن منو فراموش میکنن!
تو دلم گفتم و گریه کردم!
مادرم گفت،باز امتحانتو خراب کردی؟
تو دلم گفتم اره تو امتحان زندگی از یه زن باختم!
و گریه کردم
مادرم گفت اشکال نداره دوباره بردار،خودتو کشتی......
اشکامو پاک کردم
گفتم مامان من فعلا میرم
گفت برو ولی زود برگرد!
ادامه دارد
پایان قسمت چهارم
نامه یک زن به شوهرش
اومدم خونه،بچه ها خونه بودن!
مادرت نتونسته بود نگهشون داره،میبینی؟
فقط جلوی تو ادای مادر بزرگه مهربونو در میاره!
پسره پرسید شام چی داریم؟
گفتم چیه؟ننه بزرگت شام نداشت بهتون بده؟
از تو یخچال یه چیزی بردارین!
چشاشون گرد شده بود!
چی به سر مامانه اشپزشون اومده بود؟
گفت چی بخوریم؟
رفتم کنار اوپن از ظرف میوه موز برداشتم و داشتم میخوردم،
گفتم نمیدونم یه چیز پیدا کن!موز بخور! دوتا موز پرتاب کردم سمتشون!
موز میوه محبوب توعه!همیشه باید تو خونه باشه،
من کی نشستم یه دل سیر موز خوردم؟کی جلومو گرفته بود؟خود احمقم!من احمق با ایفای نقش زن صرفه جو!زن کد بانو! زن بساز!
اصلا لجم در اومد یه موز دیگه خوردم!
موزا تموم شده بود
بچه ها نگام میکردن،دوتا لیوان شیر ریختم،فرص خوابمو نصف کردم تو هر دوتا ریختم!هم زدم و دادم بخورن!
گفتم موزاتونو بخورین برین بخوابین
مثل دوتا موش ترسیده بودن!
رفتن خوابیدن!و چه زود خوابشون برد
شالمو باز کردم
یه قرص برداشتم بخورم!
ولی پرتش کردم نمیدونم یه جایی تو هال افتاد
از وفتی پدرم مرد بیشتر شبها قرص میخوردم!
به خاطر تو به خاطر بچه ها و به خاطر مادرت که واسه اینکه زیاد به پدرم سر نزنم خودشو دایم به مریضی میزد،نتونستم مراقب پدرم باشم،
مادرم ناتوان شده بود و من کمکش نکردم!
خواستم عروس نمونه باشم مادر نمونه باشم همسر نمونه باشم
دختر خوبی برای پدرم نبودم!
حالا این عذاب وجدان از صدقه سر تو و خاندانت نمیزاره شبا راحت بخوابم!
همش قیافه ناراحت پدرم رو میبینم تو اوج مریضی!
قرص که میخورم خواب نمیبینم!
امشب نه! امشب باید بیدار باشم،
ادامه دارد
پایان قسمت پنجم
نامه یک زن به شوهرش
چراغها رو خاموش کردم،رفتم توی اتاق،کاش امشب نیای
لاله زنگ زد،
گفت ناهید چطوری خوبی؟
کجایی
گفتم خونه
گفت اومده؟
گفتم نه
گفتم به سهراب نگفتی که!؟
گفت نه
چی کار میگنی؟
گفتم میخوام بخوابم
گفت چی کار می خوای بکنی
گفتم نمیدونم
و سکوت
سوالاش تموم شده بود و حالا نمی دونست چی بگه
گفتم خدافظ!
سهراب شوهرش دوستته،دوست ندارم بهت خبر بده گرچه شک دارم به لاله که بهت نگفته باشه
پتو بالشتو انداختم تو هال
عادت داری تو هال بخوابی!
من تو اتاق میخوابم!
چه خوبه که کنار هم نمیخوابیم من مجبور نیستم امشب تحملت کنم!
به اینه نگاه میکنم،به زن مو بلوند روبرو!بدون ارایش رنگم پریده
یه روژ قرمز میزنم رنگ خون!
دوباره زیبا میشم!
به ناخن هام نگاه میکنم
من باید با این دست ها چه کنم؟باید ظرف بشورم؟باید پیاز خورد کنم؟باید کف دستشویی رو با حوله خشک کنم؟باید به پای مادرت کرم بمالم؟
باید جارو بکشم؟شیشه پاک کنم؟ده مدل غذا برای خاندان تو دوستات درست کنم؟
که چی؟که من زن زندگی ام؟
پس مرد زندگی من کجاست؟
اگه من زن زندگی ام،پس اون یکی دیگه چیه؟
اگه من زن زندگیم؟ پس چرا تنهام؟
من زن کدام زندگی ام؟
اگه اون زن. ..اون زن یک روز جای من کار کنه بچه بزرگ کنه، بازهم بوی خوب میده؟بازم حال داره ست بپوشه؟وقت میکنه بره ارایشگاه؟
من باید چه کنم؟من با این دستها چه کار کنم؟
وقتی موهامو بشورم،تو یه دوش هول هولکی! کی برام سشوار میکشه؟کی پولشو میده؟
من با این دستها و این موهها به بن بست خوردم!
این زندگی،این تخت خواب تنهایی،نیازی به زیبایی نداره!
زیبایی برای همون زنه که هفته ای یکی دوبار میبینیش و با هم خوشین!
این زندگی نیاز به اشپز داره نیاز به بشور و بساب داره،نیاز به کلفت داره،که جلوت غذا بزاره!شکمتو سیر کنه!
چایی بزاره که خستگی کثافت کاریت در بره!
حموم رو برق بندازه تا عطر کثافت اونو از تنت بشوره
این زندگی فاضلاب کثافت کاریه توعه!
۲۱.۶k
۲۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.