فیک تقدیر پارت 6
7نامجون ویو:
یونگی دوید سمت ا/ت و ا/ت هم فرار کرد
ک یهو دیدیم ا/ت رو یونگی گرفت و ا/ت افتاد تو بغل یونگی 😂
پایان نامجون ویو
کوک:اوووووو خو ا/ت دوستمون بود شد زن داداش🙂
تهیونگ:هی کوک مسخرشون نکن😂
ا/ت و یونگی:میامااا
کوک و ته:بیایننن
(اینقد دویدن ک کوک پاش درد گرفت و ته عم افتاد و یونگی هم خوابش برد/: و ا/ت هم کوک و ته رو قلقلک داد و ا/ت عم رف بخابه)
یونگی ویو
پاشدم ساعت 5 عصر بود خیلی دویدیم
دیدم ا/ت نیستش حدس زدم تو اتاق من رفته خابیده
و...
بله خانم تو اتاق من خابیدن:/🌚 و منم رفتم و بغلش کردم و خابیدم(خابیدن عادی🙂)
پایان یونگی ویو
ا/ت ویو
از خاب پاشدم ساعت 5 و نیم بود:/
اومدم محیط دورمو بررسی کردم فهمیدم ک تو اتاق یونگی خابم برده😂
و...
پایان ا/ت ویو
ا/ت:جیغغغغغ
یونگی:زر مااار چتههه
ا/ت:یونگییی تو اینجا چیکار میکنییی
یونگی:مثلا اتاق منه. 🙂✨
ا/ت: هرچیییی
نامجون:هی ندرع بابا ک دیدیمتون(لبخند شیطانی)
یونگی:یا نامجونننن من کاریش نکردمم(دیه خودتون و ذهنتون.)
نامجون:خاک ت سرت یونگی مگ گفم کاریش کردی:/
یونگی:🙂(عوض کردن بحث) دوتا کفترای عاشقمون کوشون؟
کوک:اینجاییم:/
لیا:یونگی بفهمم کاری با ا/ت کردی ب قتل میرسونمت:) 🌚
ا/ت:یاااااا
لیا:سخنی ندرم کوکییییی بریم بستنی بخوریممممم
ا/ت: همی اول کار میخای بدبخت کنی جونگکوکو؟
کوک:اوکیه
یونگی:ماهم بریم بستنی بخوریم؟
ا/ت:بریمممم
تو بستنی فروشی
ا/ت ویو:
من و کوک شیر موز گرفتیم
یونگی هم ایس پک نارنگی( این جدیده😂)
لیا هم بستنی سرخ شده
داشتیم میخوردیم و مسخره بازی درمیوردیم من داشتم شیر موز میخوردم ک..
پایان ا/ت ویو
ا/ت:(سرفه)
یونگی:خوبی؟؟
ا/ت:این مرده رو ببینین... خیلی اشناس
یونگی:وایسا منم یجا دیدمش
ا/ت:شتتت.. این همو یارو بود ک تو بار میخاس منو ببره!
یونگی:برم بکشمش بیام؟ :)
ا/ت:نههه نروو
مرده:خب من و تو یبار دیگه همو دیدیم مین یونگی!
یونگی:وایسا ببینم... ت.. تو
مرده: اره یونگی... پسر عموتم... مین جون!
ا/ت:وایسا ببینم. شما دوتا پسر عمویین؟
یونگی:اره متاسفانه. وایسا ببینم تو به چ جراتی دست ب ا/ت زدی؟
ا/ت:یونگی بسه..
مین جون:هه فک کردین... من چند پله ازتون بالاترم!
یونگی ویو
مین جون همینجوری داشت تهدیدم میکرد ک ی پیام مرموز برام اومد
پایان یونگی ویو
پیام:
هشدار
هرکس از این باخبر شه اعضا رو میکشم حواست باشه!
فقط به این ادرس بیا
...... (ادرس)
ا/ت ویو:
وقتی یونگی پیامشو خوند درجا دستشو رو قلبش گذاشت و غش کرد...
پایان ا/ت ویو
......
خو بچهااا
برا پارت بعد..
14 تا لایک
44 تا فالوور
راسی
داستان از اینجا شروع میشه... (یکی بم بگه لنتی 6 پارت گذشت تازه شروع شده😂)
ولی چند تا سوال
چ اتفاقی برای یونگی و ا/ت میفته؟
از هم جدا نمیشن؟
اعضا رو گروگان گرفتن؟
خماری.😂
باییی
یونگی دوید سمت ا/ت و ا/ت هم فرار کرد
ک یهو دیدیم ا/ت رو یونگی گرفت و ا/ت افتاد تو بغل یونگی 😂
پایان نامجون ویو
کوک:اوووووو خو ا/ت دوستمون بود شد زن داداش🙂
تهیونگ:هی کوک مسخرشون نکن😂
ا/ت و یونگی:میامااا
کوک و ته:بیایننن
(اینقد دویدن ک کوک پاش درد گرفت و ته عم افتاد و یونگی هم خوابش برد/: و ا/ت هم کوک و ته رو قلقلک داد و ا/ت عم رف بخابه)
یونگی ویو
پاشدم ساعت 5 عصر بود خیلی دویدیم
دیدم ا/ت نیستش حدس زدم تو اتاق من رفته خابیده
و...
بله خانم تو اتاق من خابیدن:/🌚 و منم رفتم و بغلش کردم و خابیدم(خابیدن عادی🙂)
پایان یونگی ویو
ا/ت ویو
از خاب پاشدم ساعت 5 و نیم بود:/
اومدم محیط دورمو بررسی کردم فهمیدم ک تو اتاق یونگی خابم برده😂
و...
پایان ا/ت ویو
ا/ت:جیغغغغغ
یونگی:زر مااار چتههه
ا/ت:یونگییی تو اینجا چیکار میکنییی
یونگی:مثلا اتاق منه. 🙂✨
ا/ت: هرچیییی
نامجون:هی ندرع بابا ک دیدیمتون(لبخند شیطانی)
یونگی:یا نامجونننن من کاریش نکردمم(دیه خودتون و ذهنتون.)
نامجون:خاک ت سرت یونگی مگ گفم کاریش کردی:/
یونگی:🙂(عوض کردن بحث) دوتا کفترای عاشقمون کوشون؟
کوک:اینجاییم:/
لیا:یونگی بفهمم کاری با ا/ت کردی ب قتل میرسونمت:) 🌚
ا/ت:یاااااا
لیا:سخنی ندرم کوکییییی بریم بستنی بخوریممممم
ا/ت: همی اول کار میخای بدبخت کنی جونگکوکو؟
کوک:اوکیه
یونگی:ماهم بریم بستنی بخوریم؟
ا/ت:بریمممم
تو بستنی فروشی
ا/ت ویو:
من و کوک شیر موز گرفتیم
یونگی هم ایس پک نارنگی( این جدیده😂)
لیا هم بستنی سرخ شده
داشتیم میخوردیم و مسخره بازی درمیوردیم من داشتم شیر موز میخوردم ک..
پایان ا/ت ویو
ا/ت:(سرفه)
یونگی:خوبی؟؟
ا/ت:این مرده رو ببینین... خیلی اشناس
یونگی:وایسا منم یجا دیدمش
ا/ت:شتتت.. این همو یارو بود ک تو بار میخاس منو ببره!
یونگی:برم بکشمش بیام؟ :)
ا/ت:نههه نروو
مرده:خب من و تو یبار دیگه همو دیدیم مین یونگی!
یونگی:وایسا ببینم... ت.. تو
مرده: اره یونگی... پسر عموتم... مین جون!
ا/ت:وایسا ببینم. شما دوتا پسر عمویین؟
یونگی:اره متاسفانه. وایسا ببینم تو به چ جراتی دست ب ا/ت زدی؟
ا/ت:یونگی بسه..
مین جون:هه فک کردین... من چند پله ازتون بالاترم!
یونگی ویو
مین جون همینجوری داشت تهدیدم میکرد ک ی پیام مرموز برام اومد
پایان یونگی ویو
پیام:
هشدار
هرکس از این باخبر شه اعضا رو میکشم حواست باشه!
فقط به این ادرس بیا
...... (ادرس)
ا/ت ویو:
وقتی یونگی پیامشو خوند درجا دستشو رو قلبش گذاشت و غش کرد...
پایان ا/ت ویو
......
خو بچهااا
برا پارت بعد..
14 تا لایک
44 تا فالوور
راسی
داستان از اینجا شروع میشه... (یکی بم بگه لنتی 6 پارت گذشت تازه شروع شده😂)
ولی چند تا سوال
چ اتفاقی برای یونگی و ا/ت میفته؟
از هم جدا نمیشن؟
اعضا رو گروگان گرفتن؟
خماری.😂
باییی
۳۲.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.