من چقدر دلم خوش بود

من چقدر دلم خوش بود!
فکر می کردم پاییز که برسد، خودت را
می رسانی …
فکر می کردم می دانی آدم هر چقدر هم که قوی باشد این غروب های دلگیر را
نمی تواند تنهایی سر کند.
فکر می کردم می دانی
این زود شب شدن ها…
این ابرهای تیره در آسمان
و باران های گاه و بی گاه…
دمار از روزگارِ آدمِ تنها در می آورد.
فکر می کردم می دانی آدم، دلش وقت پاییز آنقدر کوچک می شود که جا برای
دلتنگی ندارد
اگر دستی نداشته باشد برای گرفتن
و گوشی برای شنیدن …
غصه بیچاره اش می کند!
فکر می کردم می دانی اما …
کاش می دانستی …
کاش خودت را می رساندی …
دیدگاه ها (۲)

مطلقا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می کنندبلکه مهم ا...

به لَب‌هایت گل‌های سُرخ بزن،گردنبندی از مرواریدهای دریا بیاو...

در میانِ این همه غوغایِ سرخابیِ شهر من مهاجم بوده ام، هِی بر...

زیباست حتما بخوانید : 😍 فصل اول :روزگاری خانه هامان سرد بود🙇...

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

گفته اند مستی و راستی، و راست گفته اند. در منتهی الیه مستی و...

یه زمانی بود خیلی بهش فکر می کردم که این رائفی پور آخرش چطور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط