Part11
Part11
دختر خونده مستر لی
.
.
_ خیلی چیرا رو از من نمیدونی دارلینگ
+ اوو دارلینگ!!! خوشم اومد(پوزخند)
_ ولی همچنان مافیایی و اگه راستشو بخوای ازت میترسم
+هوم خب حق داری اما اگه قرار باشه تو رو بکشم تفنگو سمت خودم میگیرم
_ وای چه عاشقانه از این چیزا هم بلدی پس؟!
+ راستی امروز باید با خیلیا آشنا شی
_وات؟
+ خب من تنها نیستم امروز قراره کل باندتو ببینی
.
ویو ا.ت
.
یا پیغمبر کل باند؟...خیلیا؟... خدا به خیر کنه
.
_ انقد بیاعتماد بودی بهم؟ حدود چهار ماهه که باهمیم
+ خب حقیقتش اونموقع باندی در کار نبود الان یه باند۷ نفرهایم
_ اوک منم باور کردم
+ ای بابا ا.ت
_ حالا ازم جدا شو در موردش حرف میزنیم
.
از بغلش اومدم بیرون
.
رفتم پایین پیش آجوما صبحونه خوردمو رفتم اتاق خودم( یه اتاق کوک داره یکی ا.ت یکی هم برا جفتشونه ) یه دوش گرفتم و یه لباس دارک که 40% باز پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و رفتم پایین پیش کوک
.
_ کی قراره این باندتو ملاقات کنم؟
+ الان دیگه تقریبا حالا حالاهاس که برسن
(صدای زنگ در)
+ بفرما اومدن
(در رو باز کرد)
.
نامجون: سلام کوک
+ سلام بیاین تو
همه ی باند: اوکی
تهیونگ: این لیدی زیبا رو معرفی نمیکی؟
+ دوست دخترمه جئون ا.ت
_ سلام
(نشستن روی مبل)
من کنار کوک بودم با ترس به تمام معنا اونا خیلی ترسناک بودن که بعد چند دقیقه بگو بخندشون شروع شد منم هیچی دیگه مشارکتهای کوچیکی داشتم
.
.
.
به دلیل بی نتی عاف میباشم غر نزنین
دختر خونده مستر لی
.
.
_ خیلی چیرا رو از من نمیدونی دارلینگ
+ اوو دارلینگ!!! خوشم اومد(پوزخند)
_ ولی همچنان مافیایی و اگه راستشو بخوای ازت میترسم
+هوم خب حق داری اما اگه قرار باشه تو رو بکشم تفنگو سمت خودم میگیرم
_ وای چه عاشقانه از این چیزا هم بلدی پس؟!
+ راستی امروز باید با خیلیا آشنا شی
_وات؟
+ خب من تنها نیستم امروز قراره کل باندتو ببینی
.
ویو ا.ت
.
یا پیغمبر کل باند؟...خیلیا؟... خدا به خیر کنه
.
_ انقد بیاعتماد بودی بهم؟ حدود چهار ماهه که باهمیم
+ خب حقیقتش اونموقع باندی در کار نبود الان یه باند۷ نفرهایم
_ اوک منم باور کردم
+ ای بابا ا.ت
_ حالا ازم جدا شو در موردش حرف میزنیم
.
از بغلش اومدم بیرون
.
رفتم پایین پیش آجوما صبحونه خوردمو رفتم اتاق خودم( یه اتاق کوک داره یکی ا.ت یکی هم برا جفتشونه ) یه دوش گرفتم و یه لباس دارک که 40% باز پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و رفتم پایین پیش کوک
.
_ کی قراره این باندتو ملاقات کنم؟
+ الان دیگه تقریبا حالا حالاهاس که برسن
(صدای زنگ در)
+ بفرما اومدن
(در رو باز کرد)
.
نامجون: سلام کوک
+ سلام بیاین تو
همه ی باند: اوکی
تهیونگ: این لیدی زیبا رو معرفی نمیکی؟
+ دوست دخترمه جئون ا.ت
_ سلام
(نشستن روی مبل)
من کنار کوک بودم با ترس به تمام معنا اونا خیلی ترسناک بودن که بعد چند دقیقه بگو بخندشون شروع شد منم هیچی دیگه مشارکتهای کوچیکی داشتم
.
.
.
به دلیل بی نتی عاف میباشم غر نزنین
۴.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.