زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۲۹
بارون زده از بینیش تموم نشه تمام مدت ایستاده بود و احساس خستگی نمیکرد. حضور تهیونگ رو نزدیکش حس کرد اما قبل ازینکه برگرده سمتش یکدفعه با قدرت زیادی از دیوار فاصله گرفت و پرت شد جلو . در کسری از ثانیه خیس شد و شوکه برگشت به سمت عامل پرت شدنش. مرد جوان دست به جیب و با نیش باز هنوز گوشه ی دیوار ایستاد بود و نگاهش میکرد. ييييياااااا! سومین تقریبا جیغ زد و این باعث شد تهیونگ با قیافه ی موش آب کشیده اش قهقهه بیفته. سومین دقیقا مثل گربه ای شده بود که انداختنش توی استخر و الآن داره پنجول میکشه بالآخره به خودش تکونی داد و به سمت تهیونگ رفت. به تهیونگ که در حالت آماده باش بود با دیدن سومینی - که سمتش رفت و مچش رو گرفت حس کرد دیگه نمیتونه جلوی ترکیدنش رو بگیره تو هم بیا خیس شو! خب تهیونگ دیگه فاز دفاعی نداشت چون عمرا اون جوجه زورش بهش میرسید خیلی ریلکس ایستاده بود و دست دیگهش رو توی جیبش کرده بود و سومین داشت از شدت زور زدن منفجر شد. _بیا نوبت توعه! تهیونگ لبهاشو روی هم فشار میداد تا نخنده سومین واقعا الههى کیوتها بود. _مقاومت نكن بيا.
_مقاومت نكن بيا. داشت با تمام زور بی وقفه میکشیدش ولی موفق نبود. چند دقیقه همینطور از سومین کشیدن بود و التماس و از تهیونگ مجسمه بودن که یکدفعه با زور سومین تهیونگ همراهش پرت شد زیر بارون و سومین برای دومین بار متوالی شوکه برگشت و پسر روبروش رو نگاه کرد. حالا هر دوشون خیس خیس بودند و سومین یک قدم به سمتش برداشت و حالا زیاد از حد بهم نزدیک بودند اونقدری تهیونگ سرش رو پایین گرفته بود تا نگاهش کنه... بود که حرفهای بکهیون این چند روز اینقدر توی مغزش تکرار شده دیگه کلماتش رو از حفظ .بود دیگه نمیخواست به این چیزها فکر کنه. نمیخواست رفتارش با تهیونگ بخاطر ترحم و دلسوزی خوب بشه. اونا از اول هم مشکلی باهم نداشتند نمیخواست یکدفعه مهربون و دلسوز بشه... سومین هنوز هم یه قربانی بود. چند دقیقه بی یک کلمه حرف ، خیره به همدیگه زیر بارون خیس شدند و درست لحظه ای که سر تهیونگ کمی پایین تر اومد خود مرد جوان یک قدم به عقب برداشت و سرش رو صاف کرد. سرما میخوری بیا داخل بی شباهت به خندههای چند دقیقه ی پیشش ، سرد و کلافه گفت پشت به سومین از مسیری که اومده بود .برگشت. سومین دنبالش رفت و دم در ورودی بهش رسید و زودتر دستش رو گذاشت روی دستگیره. با تخسی گفت : ببخشیدا ولی من به خواست خودم نرفتم که خیس بشم! تهیونگ برگشت و توی چشمهای پر از شیطنتش نگاه کرد : وقتی چیزی رو دوست داری باید خودتو بندازی تو دامنش ایستادن و نگاه کردن مال ترسوهاست. =
دیدگاه ها (۲)

زخم کهنه پارت ۳۰ انگار مخاطب این حرفها سومین نبود لبخند شیطو...

زخم کهنه پارت ۳۱ و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این مو...

زخم کهنه پارت ۲۸ پدر تهیونگ آدم موجهایه! یعنی از بیرون عمرا ...

زخم کهنه پارت ۲۷ نکرد و فقط اهسته سکسکه می.کرد چند لحظه سکوت...

زخم کهنه پارت ۳۷ و کوچولوعه !!! نباید نگران من باشی باشه اصل...

پارت ۷۱ سومین ذره ای تکون نمیخورد تهیونگ هنوز قلبش رو توی گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط