جونگکوک- کاری با همسرم داشتین؟-عصبی
جونگکوک-کاری با همسرم داشتین؟-عصبی
چول سو با جاخوردگی برگشت
چول سو-ببخشید جناب جئون ولی صحبت کردن دلیل لحن عصبیتونه؟
رفتم سمت ات کل بدنش نمایان بود. ته دلم ضعف رفت براش
روبه روی ات وایسادم و روبه چول سو گفتم
جونگکوک-صحبت کردن باعث لحن عصبیم نیس
اینکه نگاهت زومه رو بالا تنه اش عصبیم کرده
ات گوشه آستین کتم رو کشید
جونگکوک-سوبین و بقیه منتظرتونن
با این حرفم حکم خفه شدنش و دادم رفت
‹𝒂𝒕›
ترسیده بهش نگاه کردم ایندفعه از زیر کتکاش جون سالم به در نمی بردم.
رفتیم گوشه ایی ترین و خلوت ترین قسمت باغ
درختای بزرگ و تنومند از دید افراد مخفی مون میکردن صدا ها هم زیادی بالا بود پس اگه داد و فریاد میکرد کسی نمیشنید.
درست حدس زده بودم از ته دل عربده زد
جونگکوک-کی بهت اجازه داده هیکلت رو به نمایش بزاری هان...
گوشه ای از لباسم رو تو دستش گرفت:
جونگکوک-متنفرم از لباس کوتاه
سرتا پام رو نگاهی کرد ادامه داد
جونگکوک-دلشون نیومده یکم پارچه اضافه بزارن
جونگکوک-حیف که اوما مجبورم کرده تا آخر مهمونی باشی وگرنه الان دست و پات سالم نبود
کتش و در آورد رو شونه هام انداخت با اینکه کت مردونه بود ولی بهم میومد کیفم و ازم گرفت.
جونگکوک-از پیش من جُم نمیخوری که اگه یه وجب دورشی یه کاری میکنم نفس کشیدن آرزوی دیرینت بشه
کشون کشون منو با خودش برد.
موهای بلندم و پشت گوش دادم وقتی به شرکاش رسید دستمو بین دستاش چفت کرد.
و نشستیم رو صندلی های سفید رنگ.
امیدوارم به گوشش نرسیده باشه که چول سو چی گفته اگه بفهمه اون و منو باهم تو اتیش میسوزونه
سونبین-همسر زیبایی دارین جناب جئون
روبه من ادامه داد: خوشبختم خانم جئون ات
لبخندی زدم :منم همینطور آقا
جونگکوک از بین دندوناش جوری که من بشنوم
غرید:
جونگکوک-لبخندت و تموم کن
از جدیتش ترسیدم و لبخندم ماسید.
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
بالاخره مهمونی تموم شد همه رفتن.
رفتم سراغ آت تو اتاقش بدون در زدن در و باز کردم
آخر سر اینو با حالت در باز کردنم سکته میدم من
روبه روی اینه وایساده بود فقط یه حوله بسته بود به تنش
اولین بار بود تقریبا نیمه لخت میدیدمش نگاهم و ازش دزدیم و رفتم سمت مبلا
جونگکوک-لباسات و تنت کن علاقه ایی به دیدن هیکل بدت ندارم
پرویی از این بیشتر؟
با لباس اومد روبه روم نشست
ات-کاری داشتی؟
جونگکوک-تو مهمونی های دیگه وضعیت و استایلت این باشه اتفاق های خوبی نمی افته فهمیدی؟
ات-ار...ره
خواستم بلند شم که گفت: میشه یه چیزی..بگم؟
جونگکوک-
چول سو با جاخوردگی برگشت
چول سو-ببخشید جناب جئون ولی صحبت کردن دلیل لحن عصبیتونه؟
رفتم سمت ات کل بدنش نمایان بود. ته دلم ضعف رفت براش
روبه روی ات وایسادم و روبه چول سو گفتم
جونگکوک-صحبت کردن باعث لحن عصبیم نیس
اینکه نگاهت زومه رو بالا تنه اش عصبیم کرده
ات گوشه آستین کتم رو کشید
جونگکوک-سوبین و بقیه منتظرتونن
با این حرفم حکم خفه شدنش و دادم رفت
‹𝒂𝒕›
ترسیده بهش نگاه کردم ایندفعه از زیر کتکاش جون سالم به در نمی بردم.
رفتیم گوشه ایی ترین و خلوت ترین قسمت باغ
درختای بزرگ و تنومند از دید افراد مخفی مون میکردن صدا ها هم زیادی بالا بود پس اگه داد و فریاد میکرد کسی نمیشنید.
درست حدس زده بودم از ته دل عربده زد
جونگکوک-کی بهت اجازه داده هیکلت رو به نمایش بزاری هان...
گوشه ای از لباسم رو تو دستش گرفت:
جونگکوک-متنفرم از لباس کوتاه
سرتا پام رو نگاهی کرد ادامه داد
جونگکوک-دلشون نیومده یکم پارچه اضافه بزارن
جونگکوک-حیف که اوما مجبورم کرده تا آخر مهمونی باشی وگرنه الان دست و پات سالم نبود
کتش و در آورد رو شونه هام انداخت با اینکه کت مردونه بود ولی بهم میومد کیفم و ازم گرفت.
جونگکوک-از پیش من جُم نمیخوری که اگه یه وجب دورشی یه کاری میکنم نفس کشیدن آرزوی دیرینت بشه
کشون کشون منو با خودش برد.
موهای بلندم و پشت گوش دادم وقتی به شرکاش رسید دستمو بین دستاش چفت کرد.
و نشستیم رو صندلی های سفید رنگ.
امیدوارم به گوشش نرسیده باشه که چول سو چی گفته اگه بفهمه اون و منو باهم تو اتیش میسوزونه
سونبین-همسر زیبایی دارین جناب جئون
روبه من ادامه داد: خوشبختم خانم جئون ات
لبخندی زدم :منم همینطور آقا
جونگکوک از بین دندوناش جوری که من بشنوم
غرید:
جونگکوک-لبخندت و تموم کن
از جدیتش ترسیدم و لبخندم ماسید.
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
بالاخره مهمونی تموم شد همه رفتن.
رفتم سراغ آت تو اتاقش بدون در زدن در و باز کردم
آخر سر اینو با حالت در باز کردنم سکته میدم من
روبه روی اینه وایساده بود فقط یه حوله بسته بود به تنش
اولین بار بود تقریبا نیمه لخت میدیدمش نگاهم و ازش دزدیم و رفتم سمت مبلا
جونگکوک-لباسات و تنت کن علاقه ایی به دیدن هیکل بدت ندارم
پرویی از این بیشتر؟
با لباس اومد روبه روم نشست
ات-کاری داشتی؟
جونگکوک-تو مهمونی های دیگه وضعیت و استایلت این باشه اتفاق های خوبی نمی افته فهمیدی؟
ات-ار...ره
خواستم بلند شم که گفت: میشه یه چیزی..بگم؟
جونگکوک-
۱.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.