آچا the building infogyg پارت103
#آچا #the_building_infogyg #پارت103
می.یونگ
قدرتش ترسناک خیلی بیشتر از اون چیزی که فک میکردم دست یونگ پیچیده شد دور کمرم دستمو گذاشتم رویی دستش
من:یونگ بنظرت آچا واقعا پلید شده
یونگ:فک کنم حتما سرد بود که فرشتع مرگ وزندگی ما قبولش کرده با قدرتشو داشته
من:پوف اصلا جور درنمیاد آخ چته وحشی خونی شد دستم
یونگ:ببخشید اصلا حواسم نبود
دستمو لیس زد گازش گرفته بود احمق
من:پوف بگیر بخواب تامنو سوراخ سوراخم نکردی
یکم آب از کنار پارچ برداشتم بادستم راهنمایش کردم گذاشتم رویی دستم یخ زدش کردم دستام خونش بند اومد
فردا رفتم دانشکده مسابقات روز آخرش بود و بچه هایی گروهایی دیگه هم تو داشنکده مسابقه میدادن با چشمام دنبال رکسانا بودم دیدم با می.هی و سوک دارن میان انگار بهتر بود رفتم سمتش
من:خوبی رکسانا
رکسانا:آره خوبم مرسی آچا کوش
من:نمیدونم واستا اون آچا..
برگشتیم باورم نمیشد موهاش رنگش سفید شده بود با چشماش همخونی با بالهاش تضاد خیلی قشنگی ساخته بود
اومد از کنارمون گذشت بدون اینکه بهمون محل بده این چشه
من:هیع آچا واست...
اومدم بازوشو بگیرم که سورن جلومو گرفت
سورن:حق نزدیکی به بانو رو ندارید
آچا:سورن مشکلی پیش اومده
انگار نه انگار صدامو شنیده باشه نیم نگاهی بهم انداخت و رفت متعجب بودم برگشتم سمت بچه ها
سوک:آچا چرا اینطوری اینطوری شده
رکسانا:همش تقصیر منه باید ازهمون روزی که پرنسس شدم بهش میگفتم که جونگ کوک هم هس
می.هی:هی ریتسکا واستا
ریتسکا:اوه سلام چیزی شده
من:ماجرا آچا ست چرا اینطوری میکنه هان
ریتسکا:نمیدونم از اون روزی که برگشت موهاش رو گفت سفید میخواد بکنه کسی نفهمید چرا اما ترسناک شده اصلا انگار نمیشناسمش
جیمین:ریتسکا نیازی نیس امور خواهرمو توضیح بدی بیا بریم درضمن از خواهرم دوری کنین برای حفاظت از خودتون میگم
من:منظورت چیه!
که صدایی آچا همون رو میخ کوب کرد
آچا:چون هرچی بهم نزدیک تر بشین بیشتر ازتون که نباید میفهمم و شاید این باعث کشته شدنتون توسط من بشه ومن دوست ندارم خواهرایی قبلیم به دستم بمیرن
سورن:آچا بهتر بریم کلاس دیر شدش
آچا:درسته ریتسکا برادر بریم لطفا
سرشو انداخت و رفت ماموندیم تو بهت آچا مارو ترک کرد به همین راحتی میتونه مگه اون همه خاطراتمون فراموش کنه و بره !نه این آچا که ما دوسش داشتیم نبود
می.یونگ
قدرتش ترسناک خیلی بیشتر از اون چیزی که فک میکردم دست یونگ پیچیده شد دور کمرم دستمو گذاشتم رویی دستش
من:یونگ بنظرت آچا واقعا پلید شده
یونگ:فک کنم حتما سرد بود که فرشتع مرگ وزندگی ما قبولش کرده با قدرتشو داشته
من:پوف اصلا جور درنمیاد آخ چته وحشی خونی شد دستم
یونگ:ببخشید اصلا حواسم نبود
دستمو لیس زد گازش گرفته بود احمق
من:پوف بگیر بخواب تامنو سوراخ سوراخم نکردی
یکم آب از کنار پارچ برداشتم بادستم راهنمایش کردم گذاشتم رویی دستم یخ زدش کردم دستام خونش بند اومد
فردا رفتم دانشکده مسابقات روز آخرش بود و بچه هایی گروهایی دیگه هم تو داشنکده مسابقه میدادن با چشمام دنبال رکسانا بودم دیدم با می.هی و سوک دارن میان انگار بهتر بود رفتم سمتش
من:خوبی رکسانا
رکسانا:آره خوبم مرسی آچا کوش
من:نمیدونم واستا اون آچا..
برگشتیم باورم نمیشد موهاش رنگش سفید شده بود با چشماش همخونی با بالهاش تضاد خیلی قشنگی ساخته بود
اومد از کنارمون گذشت بدون اینکه بهمون محل بده این چشه
من:هیع آچا واست...
اومدم بازوشو بگیرم که سورن جلومو گرفت
سورن:حق نزدیکی به بانو رو ندارید
آچا:سورن مشکلی پیش اومده
انگار نه انگار صدامو شنیده باشه نیم نگاهی بهم انداخت و رفت متعجب بودم برگشتم سمت بچه ها
سوک:آچا چرا اینطوری اینطوری شده
رکسانا:همش تقصیر منه باید ازهمون روزی که پرنسس شدم بهش میگفتم که جونگ کوک هم هس
می.هی:هی ریتسکا واستا
ریتسکا:اوه سلام چیزی شده
من:ماجرا آچا ست چرا اینطوری میکنه هان
ریتسکا:نمیدونم از اون روزی که برگشت موهاش رو گفت سفید میخواد بکنه کسی نفهمید چرا اما ترسناک شده اصلا انگار نمیشناسمش
جیمین:ریتسکا نیازی نیس امور خواهرمو توضیح بدی بیا بریم درضمن از خواهرم دوری کنین برای حفاظت از خودتون میگم
من:منظورت چیه!
که صدایی آچا همون رو میخ کوب کرد
آچا:چون هرچی بهم نزدیک تر بشین بیشتر ازتون که نباید میفهمم و شاید این باعث کشته شدنتون توسط من بشه ومن دوست ندارم خواهرایی قبلیم به دستم بمیرن
سورن:آچا بهتر بریم کلاس دیر شدش
آچا:درسته ریتسکا برادر بریم لطفا
سرشو انداخت و رفت ماموندیم تو بهت آچا مارو ترک کرد به همین راحتی میتونه مگه اون همه خاطراتمون فراموش کنه و بره !نه این آچا که ما دوسش داشتیم نبود
۹.۳k
۲۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.