بعد ازدو بار تماس گرفتن باالخره با کلی ناز جواب داد و بعد
بعد ازدو بار تماس گرفتن باالخره با کلی ناز جواب داد و بعد از فضولی های همیشگیش شماره دفتر آقای وکیل رو
داد..
امیدوارم همونجوری که تعریف میکنه واقعا کارش خوب باشه ..
به دفترش زنگ زدم و یه قرار مالقات برای فردا گذاشتم ..
هرچی زودتر اقدام کنم از این بند اسارت زودتر آزاد میشم..
بوت های قهوه ای سوختم و پوشیدم و آخرین نگاه و داخل آیینه به خودم انداختم...
شال قهوه ای تیره که رگه های عسلی داشت با یک پالتوی عسلی و شلوار قهوه ای و بوت وکیف قهوه ایم..
تیپ خوبی بود با یه لبخند یخ زده از خونه بیرون اومدم..
با آژانس رفتم دفتر آقای وکیل!
طبقه ی هفتم یک برج اداری ده طبقه بود اونم تو یکی از بهترین خیابونای شهر...
"طبقه ی هفتم"
آسانسور ایستاد و از داخلش بیرون اومدم..
سه واحد اونجا بود و تنها تابلویی که روش نوشته شده بود
"وکیل پایه یک دادگستری
سپهر ستوده"
واحد وسطی بود رفتم اون سمت و زنگ زدم..
یه دختره مرتب و شیک در رو باز کرد و رفتم داخل..
وارد یه راهروی کوتاه شدم و بعد از رد شدن ازش وارد سالن بزرگی شدم که سمت راستش میز منشی بود و سمت چپ
هم یک دست مبل اسپورت و یک تلویزیون بزرگ !
روبرو هم دو تا در بود که یکیش باز بود و مشخص بود آشپزخونه اس و اون یکی بسته!
انتهای سالن سمت چپ هم باز یه راهرو ی دیگه بود که مشخص نبود به کجا راه داره..
دکوراسیون شیکی بود با رنگ های آبی و زرد..
نور خوبی هم داشت..
همون دختری که در رو واسم باز کرد پشت میز منشی نشست و پرسید:
_ قرارتون ساعت چند بود؟
داد..
امیدوارم همونجوری که تعریف میکنه واقعا کارش خوب باشه ..
به دفترش زنگ زدم و یه قرار مالقات برای فردا گذاشتم ..
هرچی زودتر اقدام کنم از این بند اسارت زودتر آزاد میشم..
بوت های قهوه ای سوختم و پوشیدم و آخرین نگاه و داخل آیینه به خودم انداختم...
شال قهوه ای تیره که رگه های عسلی داشت با یک پالتوی عسلی و شلوار قهوه ای و بوت وکیف قهوه ایم..
تیپ خوبی بود با یه لبخند یخ زده از خونه بیرون اومدم..
با آژانس رفتم دفتر آقای وکیل!
طبقه ی هفتم یک برج اداری ده طبقه بود اونم تو یکی از بهترین خیابونای شهر...
"طبقه ی هفتم"
آسانسور ایستاد و از داخلش بیرون اومدم..
سه واحد اونجا بود و تنها تابلویی که روش نوشته شده بود
"وکیل پایه یک دادگستری
سپهر ستوده"
واحد وسطی بود رفتم اون سمت و زنگ زدم..
یه دختره مرتب و شیک در رو باز کرد و رفتم داخل..
وارد یه راهروی کوتاه شدم و بعد از رد شدن ازش وارد سالن بزرگی شدم که سمت راستش میز منشی بود و سمت چپ
هم یک دست مبل اسپورت و یک تلویزیون بزرگ !
روبرو هم دو تا در بود که یکیش باز بود و مشخص بود آشپزخونه اس و اون یکی بسته!
انتهای سالن سمت چپ هم باز یه راهرو ی دیگه بود که مشخص نبود به کجا راه داره..
دکوراسیون شیکی بود با رنگ های آبی و زرد..
نور خوبی هم داشت..
همون دختری که در رو واسم باز کرد پشت میز منشی نشست و پرسید:
_ قرارتون ساعت چند بود؟
- ۳.۴k
- ۰۹ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط