Part{3}
Part{3}
ا/ت ویو:
همینطور تقلا میکردم ولی انگار هیچی به هیچی...یه دفعه با پاش به شکمم فشار اورد ک خون بالا اوردم و چیزی نفهمیدم..
کوک ویو:
نگاش کن دختره هرزه افتاد مرد
دکتر خبر کردم و اومد معاینش کرد
/نگران نباشید ارباب حالشون خوب میشه فقط بهشون فشار اومده برای همین
+هوم خوبه میتونی بری
/خدا نگهدار
کوک ویو:
رفتم نشستم روی تخت کنارش و داشتم به صورتش نگاه میکردم...یه لحظه غرق نگاه کردن بهش شدم..ولی این چقد خوشگله..بینی کوچولو..لبای پفکی...لپای نرمش...قشنگ یه فرشتس...اههه چی دارم میگم بلند شدم رفتم یه دوش ۳۰ مین گرفتم اومدم بیرون و لباس پوشیدم که دیدم ا/ت چشماشو باز کرد...
_آییی سرم
+چته(کمی بلند)
تا صدامو شنید انگار بمب شنیده از جاش پرید و ترسید..
_هق هق تروخدا غلط کردم التماست میکنم کتکم نزن...
دستاشو جلوی صورتش گذاشته بود...چرا اینطوری میکنه من ک کاریش ندارم؟!یه لحظه دلم براش سوخت برای همین اروم رفتم رو تخت کنارش نشستم خواستم دستمو بکشم روی سرش که جیغش رفت هوا و از تخت بلند شد
_تروخدا غلط کردم هق هق دیگه تکرار نمیشه(گریه)
از رو تخت بلند شدم اروم اروم رفتم پیشش...چرا دلم براش سوخت؟من چم شده؟
+ هی هی اروم باش من باهات کاری ندارم اینطوری ازم نترس
_هق هق
اروم سرشو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد...چشماش..ا..این یه فرشته کمتر نیست...
_ب...بخشید..ق..قول میدم اونطوری بی ادبی نکنم..(با سکسکه)
+اشکال نداره کوچولو اینبار میبخشمت ولی ی بار دیگ تکرار بشه قبر خودتو اماده کن فهمیدی؟؟؟(اخرشو با داد گفت)
_ب..ب..بله..
ا/ت ویو:
نمیدونم چرا دلم میخواست بغلش کنم...اروم رفتم تو بغلشو خودمو چسبوندم بهش..
+هی داری چی کار میکنی
_تروخدا یه ذره اینجوری بمون
کوک ویو:
چیزی نگفتم...بغلش گرم بود..تنش خیلی لطیف بود..طوری ک میترسیدم بهش دست بزنم...چم شده؟؟ببینم نکنه عاشقش شدم؟؟نبابا عشق چی عاشقش نشدم نه نه نشدم...
همینطور داشتم فکر میکردم که یهو گفت...
شرایط پارت بعد:
۵ لایک
۵ کامتت
(چه دختر خوبیم🗿😂)
ا/ت ویو:
همینطور تقلا میکردم ولی انگار هیچی به هیچی...یه دفعه با پاش به شکمم فشار اورد ک خون بالا اوردم و چیزی نفهمیدم..
کوک ویو:
نگاش کن دختره هرزه افتاد مرد
دکتر خبر کردم و اومد معاینش کرد
/نگران نباشید ارباب حالشون خوب میشه فقط بهشون فشار اومده برای همین
+هوم خوبه میتونی بری
/خدا نگهدار
کوک ویو:
رفتم نشستم روی تخت کنارش و داشتم به صورتش نگاه میکردم...یه لحظه غرق نگاه کردن بهش شدم..ولی این چقد خوشگله..بینی کوچولو..لبای پفکی...لپای نرمش...قشنگ یه فرشتس...اههه چی دارم میگم بلند شدم رفتم یه دوش ۳۰ مین گرفتم اومدم بیرون و لباس پوشیدم که دیدم ا/ت چشماشو باز کرد...
_آییی سرم
+چته(کمی بلند)
تا صدامو شنید انگار بمب شنیده از جاش پرید و ترسید..
_هق هق تروخدا غلط کردم التماست میکنم کتکم نزن...
دستاشو جلوی صورتش گذاشته بود...چرا اینطوری میکنه من ک کاریش ندارم؟!یه لحظه دلم براش سوخت برای همین اروم رفتم رو تخت کنارش نشستم خواستم دستمو بکشم روی سرش که جیغش رفت هوا و از تخت بلند شد
_تروخدا غلط کردم هق هق دیگه تکرار نمیشه(گریه)
از رو تخت بلند شدم اروم اروم رفتم پیشش...چرا دلم براش سوخت؟من چم شده؟
+ هی هی اروم باش من باهات کاری ندارم اینطوری ازم نترس
_هق هق
اروم سرشو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد...چشماش..ا..این یه فرشته کمتر نیست...
_ب...بخشید..ق..قول میدم اونطوری بی ادبی نکنم..(با سکسکه)
+اشکال نداره کوچولو اینبار میبخشمت ولی ی بار دیگ تکرار بشه قبر خودتو اماده کن فهمیدی؟؟؟(اخرشو با داد گفت)
_ب..ب..بله..
ا/ت ویو:
نمیدونم چرا دلم میخواست بغلش کنم...اروم رفتم تو بغلشو خودمو چسبوندم بهش..
+هی داری چی کار میکنی
_تروخدا یه ذره اینجوری بمون
کوک ویو:
چیزی نگفتم...بغلش گرم بود..تنش خیلی لطیف بود..طوری ک میترسیدم بهش دست بزنم...چم شده؟؟ببینم نکنه عاشقش شدم؟؟نبابا عشق چی عاشقش نشدم نه نه نشدم...
همینطور داشتم فکر میکردم که یهو گفت...
شرایط پارت بعد:
۵ لایک
۵ کامتت
(چه دختر خوبیم🗿😂)
۱۶.۹k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.