ای جان من خسته درمانده فدایت
ای جان من خسته درمانده فدایت
من منتظرم بشنوم از دور صدایت
شاید به صدایت کمی آرام بگیرد
این قلب به خون خفته از جور و جفایت
دین و دل و دنیا وهرآن چیز که دارم
رفته به سر زلف پریشان رهایت
من راه فراری زحصار تو ندارم
خون من ودل گردن خیل مژه هایت
کوچیده ام ازخویش و به سوی تو شتابان
تا بال و پرم را بگشایم به هوایت
قلبی که شکسته است دراین مرحله ازعشق
افتاده چنان پیچک سرگشته به پایت
عمری ست به دنبال توام خسته و تنها
عمری ست که من می زنم از دورصدایت
من منتظرم بشنوم از دور صدایت
شاید به صدایت کمی آرام بگیرد
این قلب به خون خفته از جور و جفایت
دین و دل و دنیا وهرآن چیز که دارم
رفته به سر زلف پریشان رهایت
من راه فراری زحصار تو ندارم
خون من ودل گردن خیل مژه هایت
کوچیده ام ازخویش و به سوی تو شتابان
تا بال و پرم را بگشایم به هوایت
قلبی که شکسته است دراین مرحله ازعشق
افتاده چنان پیچک سرگشته به پایت
عمری ست به دنبال توام خسته و تنها
عمری ست که من می زنم از دورصدایت
- ۷۸۰
- ۲۴ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط