پارت

پارت⁹

کوک:میگم ات
ات:بله ارباب
کوک:بلدی کراوات ببندی
ات:بله ارباب میخواید براتون ببندمش
کوک:آره بیا ببندش
ات:بله

ات به سمت ارباب رفت و شروع کرد به بستن کراواتش
ات:بستم ارباب
کوک:خیلی خب برو
ات:بله

ات رفت پایین

اجوما:ات چیشد
ات:ارباب دارن میان
اجوما:خیلی خب شما هم برید صبحونه رو بخورید
خدمتکارا:چشم

که در اتاق ارباب باز شد و ارباب اومد پایین
و بدون صحبت کردن روی میز نشست و شروع کرد به صبحونه خوردن و بعدم بلند شد و به سمت در خروجی عمارت رفت و از عمارت خارج شد

کوک ویو
از عمارت خارج شدم و سوار بنز مشکیم شدم حرکت کرد به سمت شرکت[شرکتم دارا]
دیگه حال مافیا بودن رو نداشتم خواستم یه چند روزی از مافیا بودن دست بکشم وارد شرکت شدم همه جلوم خم و راست شدن تو این چند روزی که شرکت نبودم شرکت رو سپردم دست یوجین[دوستش]
وارد اتاقم شدم که دیدم یوجین پاهاشو گذاشته روی میزم و سرش تو گو شیشه

کوک:یوجین
که یوجین بلند شد و درست نشست
یوجین: بلد نیستی وقای وارد اتاق رئیس میشی در بزنی ها[داد]
کوک:صداتو بیار پایین اولین این شرکت منه
یوجین:کدوم خری گفته ها
کوک:خری مثل تو

یوجین دست کرد تو کشو میز و ______________________________
بچه ها امروز حالم زیاد خوب نبود برا همین دیر گذاشتم
like:¹⁰⁰
comment:¹⁰⁰
دیدگاه ها (۱۴۴)

پارت¹⁰و برگه‌ی دراورد و روبه روی جئون گرفت یوجین:نگاه کنکوک ...

پارت¹¹که جنی چاقو روی میزو ورداشت و خط عمیقی روی گردن ات گذا...

پارت⁸کوک ویو اعصابم به شدت خورد بود نه برای اینکه روی ات دست...

بچه ها خیلی خیلی ببخشید دیشب تا خواستم فیک رو بزارم مامانم گ...

رمان ( عمارت ارباب )

رمان ( عمارت ارباب)

رمان ( عمارت ارباب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط