پارت¹¹
پارت¹¹
که جنی چاقو روی میزو ورداشت و خط عمیقی روی گردن ات گذاشت
ات ویو
به خط عمیقی که جنی رو گردنم انداخت چشمام سیاهی رفت فقط صدای خنده بقیه خدمتکارارو میشنیدم دستمو روی گلوم گذاشتم و بیهوش شدم
جنی: خنده با صدای بلند..بریم این بدبخت اخرش میمیره
و رفتن سرکارشون
کوک ویو
رفتم بار و سه لیوان ویسکی خوردم چون ظرفیتم بالاس مست نشدم کتم رو ورداشتم و به بادیگاردم گفتم و به سمت خونه رفتیم ......سرم خیلی درد میکرد سرمو به شیشه چسبوندم و چشمامو بستم .....................
باریگارد:ارباب بلد شید رسیدیم
جونگکوک چشماشو باز کرد و از ماشین پیاده شد
در عمارت رو باز کرد و وارد شد بدون اهمیت به خدمتکارا وارد پذیرایی شد خواست بشینه رو مبل بزرگ عمارت که با جسم بزرگی برخورد کرد نگاه پایین پاش کرد که دید زیر پاش خون گرفته و جسم ات روی زمین غرق در خونه و از گردنش خونريزيه............
کوک:کی ات رو اینطور کرده[عربده خیلی خیلی بلند]
با عربده بلندی که کشید جنی و بقیه خدمتکارا به ردیف پست ارباب وایسادن
جنی:ارب...اب چ...یش..ده
کوک:کی این بلا رو سر ات آورده
لیا:نمیدونیم ارباب
کوک:آها پس همتونو مجبورم شکنجه بدم تا حافظتون برگرده
خدمتکارا که الان داشتن میلرزیدن یکیشون از بینشون در اومد و گفت
میا:اربا...ب ک...ار جنیه
جنی:چی داری زر میزنی کار من
کوک:اوهوم
که______________________________
بچه حالم زیاد خوب نیست ببخشید بابت دیر گذاشتنم
like:¹⁰⁵
comment:¹¹⁰
حمایت
که جنی چاقو روی میزو ورداشت و خط عمیقی روی گردن ات گذاشت
ات ویو
به خط عمیقی که جنی رو گردنم انداخت چشمام سیاهی رفت فقط صدای خنده بقیه خدمتکارارو میشنیدم دستمو روی گلوم گذاشتم و بیهوش شدم
جنی: خنده با صدای بلند..بریم این بدبخت اخرش میمیره
و رفتن سرکارشون
کوک ویو
رفتم بار و سه لیوان ویسکی خوردم چون ظرفیتم بالاس مست نشدم کتم رو ورداشتم و به بادیگاردم گفتم و به سمت خونه رفتیم ......سرم خیلی درد میکرد سرمو به شیشه چسبوندم و چشمامو بستم .....................
باریگارد:ارباب بلد شید رسیدیم
جونگکوک چشماشو باز کرد و از ماشین پیاده شد
در عمارت رو باز کرد و وارد شد بدون اهمیت به خدمتکارا وارد پذیرایی شد خواست بشینه رو مبل بزرگ عمارت که با جسم بزرگی برخورد کرد نگاه پایین پاش کرد که دید زیر پاش خون گرفته و جسم ات روی زمین غرق در خونه و از گردنش خونريزيه............
کوک:کی ات رو اینطور کرده[عربده خیلی خیلی بلند]
با عربده بلندی که کشید جنی و بقیه خدمتکارا به ردیف پست ارباب وایسادن
جنی:ارب...اب چ...یش..ده
کوک:کی این بلا رو سر ات آورده
لیا:نمیدونیم ارباب
کوک:آها پس همتونو مجبورم شکنجه بدم تا حافظتون برگرده
خدمتکارا که الان داشتن میلرزیدن یکیشون از بینشون در اومد و گفت
میا:اربا...ب ک...ار جنیه
جنی:چی داری زر میزنی کار من
کوک:اوهوم
که______________________________
بچه حالم زیاد خوب نیست ببخشید بابت دیر گذاشتنم
like:¹⁰⁵
comment:¹¹⁰
حمایت
۳۰.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.