[•( ساحل )•]
[•( ساحل )•]
part ²
《 فلش بک بعد مدرسه 》
( هانا با لیسا خدافظ کرد و وقتی میخواست از مدرسه خارج بشه با یونگی چشم تو چشم شد و به خاطر حرفایی که زده بودن خیلی خجالت کشید . خواست بره که یونگی دستشو گرفت )
یونگی : بچه ها امروز چی می گفتن ؟
هانا : من نمیدونم خودمم خیلی شوکه شدم
یونگی : نکنه تو واقعا از من خوشت میاد نه؟
هانا : نه بخدا اینا همش شایعه اس
یونگی : امیدوارم
( چند لحظه بینشون سکوت شد که هانا زود رفت )
《 هانا رسید خونه و دید که عمه جنی اومده 》
هانا : سلام عمه جونم چقدر دلم برات تنگ شده بود 🫂
جنی : سلام عزیزم منم خیلی دلتگت بودم برای همین اومدم ببینمت . راستی یه خبری برات دارم
هانا : چی ؟
جنی : با رئیسم قرار ازدواج گذاشتیم یعنی خانواده هامون گذاشتن . خیلی خوشحالم اخه ازش خیلی خوشم میاد، جذابه ( هانا و جنی به خاطر اینکه فاصله سنی زیادی ندارن مثل خواهر میمونن )
هانا : وای مبارکه خیلی خوشحال شدممم حالا چه شکلیه عکسشو داری ببینم
جنی : اره دارم بیا ببین ( نشونش داد )
هانا : اوف چه جذابه عمه
جنی: اره 😄
( صدای کلید انداختن اومد و دیدیم لینو وارد شد )
لینو : عع سلام جنی خوش اومدی ( قابل توجه شمایی که براتون سوال شده چرا لینو عمش رو با اسم صدا می کنه باید بگم که همون طور که میدونید لینو از عمش بزرگتره 😅)
جنی : سلام لینو جان
هانا : سلام داداشی خسته نباشی ، عمه من میرم لباسامو عوض کنم
جنی : بعدش بیا نهار بخور عزیزم نودل درست کردم .
《 هانا رفت لباسلشو عوض کرد و بعدش رفت با جنی و لینو نهار خورد . بعد از نهار جنی و هانا رفتن با هم خرید برای عروسی جنی بکنن 》
part ²
《 فلش بک بعد مدرسه 》
( هانا با لیسا خدافظ کرد و وقتی میخواست از مدرسه خارج بشه با یونگی چشم تو چشم شد و به خاطر حرفایی که زده بودن خیلی خجالت کشید . خواست بره که یونگی دستشو گرفت )
یونگی : بچه ها امروز چی می گفتن ؟
هانا : من نمیدونم خودمم خیلی شوکه شدم
یونگی : نکنه تو واقعا از من خوشت میاد نه؟
هانا : نه بخدا اینا همش شایعه اس
یونگی : امیدوارم
( چند لحظه بینشون سکوت شد که هانا زود رفت )
《 هانا رسید خونه و دید که عمه جنی اومده 》
هانا : سلام عمه جونم چقدر دلم برات تنگ شده بود 🫂
جنی : سلام عزیزم منم خیلی دلتگت بودم برای همین اومدم ببینمت . راستی یه خبری برات دارم
هانا : چی ؟
جنی : با رئیسم قرار ازدواج گذاشتیم یعنی خانواده هامون گذاشتن . خیلی خوشحالم اخه ازش خیلی خوشم میاد، جذابه ( هانا و جنی به خاطر اینکه فاصله سنی زیادی ندارن مثل خواهر میمونن )
هانا : وای مبارکه خیلی خوشحال شدممم حالا چه شکلیه عکسشو داری ببینم
جنی : اره دارم بیا ببین ( نشونش داد )
هانا : اوف چه جذابه عمه
جنی: اره 😄
( صدای کلید انداختن اومد و دیدیم لینو وارد شد )
لینو : عع سلام جنی خوش اومدی ( قابل توجه شمایی که براتون سوال شده چرا لینو عمش رو با اسم صدا می کنه باید بگم که همون طور که میدونید لینو از عمش بزرگتره 😅)
جنی : سلام لینو جان
هانا : سلام داداشی خسته نباشی ، عمه من میرم لباسامو عوض کنم
جنی : بعدش بیا نهار بخور عزیزم نودل درست کردم .
《 هانا رفت لباسلشو عوض کرد و بعدش رفت با جنی و لینو نهار خورد . بعد از نهار جنی و هانا رفتن با هم خرید برای عروسی جنی بکنن 》
۴.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.