پارت۳۱
پارت۳۱
امروز داشتم با جه سو از دانشگاه خارج میشدم
جه سو :پس یه روزی بزاریم یا تو بیای خونه من یا من بیا بهتره هرچه زود تر این اتفاق بیفته چون زیاد واسه تحویل پرژه وقت نداریم
میون:باشه حتما بهت خبر میدم
این روزا با جه سو خیلی صمیمی شده بودم
داشتم تو کوچه راه میرفتم میگفتن پیاده روی واسه زن حامله خوبه منم داشتم همین کارو میکردم که دستم کشیده شد و رفت تو یه کوچه و به شدت خوردم به دیوار که یه نفر کلاهک سویشرت شو آورد پایین اِ این که جیسو عه چی میخواد
جیسو:اگه جرعت داری نزدیک جه سو سو خودم میکشمت حق نداری بری خونش یا اون بیاد خونت فهمیدی باید جاتو با من تو پرژه عوض کنی
میون:دلیلی نمیبینم به حرفت گوش کنم اوکی تو هم به فکر خودت باش ببین میخوای تو پرژه چه گوهی بخوری فهمیدی خانم کوچلو
بعد زدم کنار و رفتم این دختره دیونه معلوم نیس چشه یه تختش کمه آخه من با جه سو چی کاردارم میخوا بخورمش احمق خلاصه با جه سو یه قرار گذاشتیم من برم خونشون پروژ رو تموم کنیم امروز بازم مثل روز های قبل داشتم تو کوچه قدم میزدم خوبه کوک گفته بود امروز میاد دنبالم ولی خبری ازش نبود دوباره دستم کشیده شد و پرت شدم تو یه کوچه بنبست که راه فراری نبود بد خوردم زمین چیز واسه بچه نشه خوبه
دیدم از پشت اونا یه دختر اومد جلو اینکه جیسوعه
جیسو:بهت که گفتم ازش فاصله بگر تو خودت این راهو انتخاب کردی
بعد با یه علامت سر همه مردا افتادن به جونم همش میزدن تو شکمم باید قید بچرو میزدم که یهو یه چیز گرمی لای پاهام احساس کردم بچه افتاد دیگه جونی نداشتم یه کتک زدن یهو متوقف شد و یه نفر منو بلند کرد و تو اون لحظه دیگه چیز نفهمیدم فقط فهمیدم بچه مرده
امروز داشتم با جه سو از دانشگاه خارج میشدم
جه سو :پس یه روزی بزاریم یا تو بیای خونه من یا من بیا بهتره هرچه زود تر این اتفاق بیفته چون زیاد واسه تحویل پرژه وقت نداریم
میون:باشه حتما بهت خبر میدم
این روزا با جه سو خیلی صمیمی شده بودم
داشتم تو کوچه راه میرفتم میگفتن پیاده روی واسه زن حامله خوبه منم داشتم همین کارو میکردم که دستم کشیده شد و رفت تو یه کوچه و به شدت خوردم به دیوار که یه نفر کلاهک سویشرت شو آورد پایین اِ این که جیسو عه چی میخواد
جیسو:اگه جرعت داری نزدیک جه سو سو خودم میکشمت حق نداری بری خونش یا اون بیاد خونت فهمیدی باید جاتو با من تو پرژه عوض کنی
میون:دلیلی نمیبینم به حرفت گوش کنم اوکی تو هم به فکر خودت باش ببین میخوای تو پرژه چه گوهی بخوری فهمیدی خانم کوچلو
بعد زدم کنار و رفتم این دختره دیونه معلوم نیس چشه یه تختش کمه آخه من با جه سو چی کاردارم میخوا بخورمش احمق خلاصه با جه سو یه قرار گذاشتیم من برم خونشون پروژ رو تموم کنیم امروز بازم مثل روز های قبل داشتم تو کوچه قدم میزدم خوبه کوک گفته بود امروز میاد دنبالم ولی خبری ازش نبود دوباره دستم کشیده شد و پرت شدم تو یه کوچه بنبست که راه فراری نبود بد خوردم زمین چیز واسه بچه نشه خوبه
دیدم از پشت اونا یه دختر اومد جلو اینکه جیسوعه
جیسو:بهت که گفتم ازش فاصله بگر تو خودت این راهو انتخاب کردی
بعد با یه علامت سر همه مردا افتادن به جونم همش میزدن تو شکمم باید قید بچرو میزدم که یهو یه چیز گرمی لای پاهام احساس کردم بچه افتاد دیگه جونی نداشتم یه کتک زدن یهو متوقف شد و یه نفر منو بلند کرد و تو اون لحظه دیگه چیز نفهمیدم فقط فهمیدم بچه مرده
۱۱.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.