هیولای اتاق من(part10)
Part 9
دیدم که کوک توی حمامه و داره به من نگاه میکنه یه جیغ بلند کشیدم و دستم را جلوی بدنم گرفتم
(حرف های ات همش با ترسه )
ات : ت.... تو ..تو اینجا چیکار میکنی ؟
کوک :اومدم چه بدنی داره بیب
ات: من بیب تو نیستم و از کی اینجایی
کوک:هومم از همون اول
ات : برو بیرون
کوک:نچ
ات:گمشو بیرون (با داد )
کوک: صدا تا واسه من بالا نبر
کوک داشت نزدیک ات میشد(* ات توی وانه هنوز *)
ات هم توی وان هی عقب میرفت کوک اومد تو وان نشست جلوی ات ات هم که از ترس بغضش گرفته بود هیچی نمیگفت آمل دستاش بدنش را جلوی بدنش گرفته بود کوک سرش را روی صورت ات خم کرد که باعث شد ات سرش را یکم ببره پایین تو آب آب تا گوش های ات اومده بود کوک نزدیک تر ات شد که ات اینبار نرفت پایین همیونجا خشک شده بود از ترس کوک که باهاش کاری کنه اشکاش آروم از روی گونه هاش به پایین لیز میخوردن و قطره ها وارد آب میشدند کوک دستش را برد روی صورت ات که باعث شد ات چشماش را ببنده پلکای ات از ترس تکان میخوردند ات باچشمای بسته هم گریه می کرد یک دفعه ......
ببخشید کم شد
شرایط
like 5
cement 5
دیدم که کوک توی حمامه و داره به من نگاه میکنه یه جیغ بلند کشیدم و دستم را جلوی بدنم گرفتم
(حرف های ات همش با ترسه )
ات : ت.... تو ..تو اینجا چیکار میکنی ؟
کوک :اومدم چه بدنی داره بیب
ات: من بیب تو نیستم و از کی اینجایی
کوک:هومم از همون اول
ات : برو بیرون
کوک:نچ
ات:گمشو بیرون (با داد )
کوک: صدا تا واسه من بالا نبر
کوک داشت نزدیک ات میشد(* ات توی وانه هنوز *)
ات هم توی وان هی عقب میرفت کوک اومد تو وان نشست جلوی ات ات هم که از ترس بغضش گرفته بود هیچی نمیگفت آمل دستاش بدنش را جلوی بدنش گرفته بود کوک سرش را روی صورت ات خم کرد که باعث شد ات سرش را یکم ببره پایین تو آب آب تا گوش های ات اومده بود کوک نزدیک تر ات شد که ات اینبار نرفت پایین همیونجا خشک شده بود از ترس کوک که باهاش کاری کنه اشکاش آروم از روی گونه هاش به پایین لیز میخوردن و قطره ها وارد آب میشدند کوک دستش را برد روی صورت ات که باعث شد ات چشماش را ببنده پلکای ات از ترس تکان میخوردند ات باچشمای بسته هم گریه می کرد یک دفعه ......
ببخشید کم شد
شرایط
like 5
cement 5
۵.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.