قربانگزارش شده یه لنکروز مشکی توی خیابون اصلی بیشتر از تا سرعت داشته ...

ᴘᴀʀᴛ•¹³
"قربان،گزارش شده یه لنکروز مشکی توی خیابون اصلی بیشتر از 150 تا سرعت داشته، دستورتون چیه؟"
"از دست جوونای امروزی...یکم بهش گوشمالی بدین بعدم بفرستینش بره"
"اخه قربان اقای هوانگ هستن ایشون"
افسر درجه دار با چشم های ابی رنگش متعجب به سربازش نگاه کرد
"گفتی هوانگ؟ همون هوانگ هیونجین معروف؟"
شرباز سری تکون داد و افسر اروم خندید
"دستیگرش کنین و ازش بازجویی کنین، دیگ نمیتونی از دستم فرار کنی جوجه مافیا"
جمله اخرش رو زمزمه وار جوری که به غیر از خودش هیچکس دیگه نمیتونست بشنوه گفت. اما نکته اینجاس میتونن کسی که الان قابلیت قاتل شدن داره رو دستگیر کنن؟ مثل روز روشن بود که نمیتونن!
در کلاب با شتاب زیادی باز شد، گارسون طبق عادت رفت تا سفارشات رو بگیره اما با چهره ای نه چندان جالب رئیسش رو به رو شد.
"قربان؟ چـ..چیزی شده؟ انگار حالتون خوب نیست.. براتون چی بیار_"
حرفش تموم نشده بود که با دیدن تپانچه¹ مدل Walther P۹۹ خشکش زد. اون به خوبی کلت ها رو میشناخت، اصلا دلیل اینکه اومد و وارد دنیای مافیا شد همین بود. با شنیدن صدای ارومی از جانب رئیسش تمام افکارش رو کنار زد.
" زود بنال گابریل کجاست"
میدونست کل کل کردن با کسی که مسلح هستش، بازی با جونشه پس بدون چون و چرا ادرس رو داد.
"طبقه بالا قسمت بازی های پوکر²"
کلت رو اروم پایین اورد و به سمت طبقه بالا دویید. به اولین میزی که رسید چهره منفور گابریل رو دید، نگاهش رو به سمت زانو هاش برد با دیدن باند سفید پوزخندی زد و به سمتش رفت.
"مستر گابریل؟ یه صحبتی باهاتون دارم ولی قبلش باید بگم شاید زیادی طول بکشه"
گابریل با دیدن چهره ترسناک هوانگ جا خورد ولی امکان نداشت تاریخ دوباره تکرار بشه.
"حتما"
با لحن رو مخی لب زد و با هم به سمت بالکن رفتن، هیچکدوم حرفی نمیزدن تا اینکه هوانگ به حرف اومد.
"یادت نیست بهت گفتم در افتادن با من عواقب خوبی نداره؟ نگفتم؟ گفتم... ولی مثل اینکه تو کر و کور لال تشریف داری"
صدایی که از عصبانیت دو رگه شده بود هر کسی رو میترسوند.
"هی هی هوانگ تند نرو چیزی نشده حالا،
یه تصا_"
با یهویی اعتراف کردن اینکه تمام اتفاقاتی که سر پسرکش اومده کار خودش بوده پوزخندی زد و کلت رو به سمت پیشونیش نشونه گرفت.
"میای اداره پلیس یا همینجا کارتو تموم کنم؟"
گابریل که الان دو هزاریش افتاده بود که هوانگ جدی جدی عصبانیه و داشت لو میرفت روزدو زانوش نشست
" منو...بکش"
با خنده ای که هوانگ کرد مطمئن بود الان لحظه مرگشه
"ببین گابی...قرار نیست به این سادگیا بمیری... باید تاوان پس بدی، همونجوری که اون پسرک داره رو تخت بیمارستان برای زنده بودنش میجنگه"
هر چقدر به اخر جمله نزدیک میشد صداش بالا و بالاتر میرفت، انقدی گرم صحبت بودن که متوجه نشدن پلیس ها کل کلاب رو محاصره کردن.
"پلیس حرف میزنه، هوانگ دیگه نمیتونی فرار کنی دستاتو بزار روی سرت و کلت رو بنداز پایین"
جلو رفت و پلیسی که به ظاهری افسر بود رو با کلت نشونه گرفت.
"ببین مردیکه، این چلغوز باید با من بیاد اداره پلیس، اون مجرمه و باید به سزای اعملش برسه"
افسر سری تکون داد و نگاهی به مرد پشت سر هوانگ انداخت، مجرمی که سال هاست منتظرشه خودش اومد توی دام! جالبه!
افسر با علامت دادن گابریل رو دستگیر کردن و خودش به سمت هوانگ رفت.
"هی پسر فکر نمیکردم تو این وضعیت ببینمت، انگار خوب نیستی بعدا حرف میزنیم"
هوانگ خواست حرفی بزنه که گوشیش زنگ خورد
"چیه هیونگ"
"هیون، سریع بیا بیمارستان، فقط سریع!"
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
تپانچه Walther P۹۹¹: برای نیرو‌های پلیس و مشتریان غیرنظامی در اواسط دهه ۱۹۹۰ طراحی شده و تولید آن از سال ۱۹۹۷ آغاز شد.
پوکر²: (در زبان انگلیسی poker) -یا همان بازی ورق - یک بازی گروهی است که با شانس و بلوف زدن بسیار همراه است و یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین بازی‌های قمارخانه‌ای در سرتاسر جهان به‌شمار می‌رود. پوکر یکی از بازی‌های شیرین و پرطرفدار بین ثروتمندان جهان است. بازی پوکر در ایران نیز یک بازی زیر زمینی محبوب به‌شمار می‌آید
دیدگاه ها (۲۱)

𝗽𝗮𝗿𝘁.¹⁴اون چیزی که هیچکس انتظارش رو نداشت اتفاق افتاد. هیچکس...

𝐩𝐚𝐫𝐭•¹⁵تمام شد! هیچکس باورش نمیشد این زمان کمی که واقعا دیر ...

ᴘᴀʀᴛ•¹²با چشم های قرمز شده به فرد داخل اتاق نگاهی انداخت، جا...

ᴘᴀʀᴛ•¹¹گارسون به محض دیدن فرانسیس کنار پسرک مو بلوند به سمت ...

black flower(p,302)

black flower(p,299)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط