بخاطر من ...
بخاطر من ...
پارت¹
کوک:/
از خواب بیدار شدم و با صورت رنگ پریده و لبای خشک و سفید نامرا(اسم دختره اگه تحقیق کنین) روبه رو شدم
کوک بغض کرده بود هر روز باید با ای ح
صحنه مواجه میشد ، از اینکه عشقش درد میکشید خیلی ناراحت بود
نامرا اروم چشماشو باز کرد:بیدار شدی؟*بیحال*
کوک:اوهومم
نامرا:امروز که روز تعطیله بگیر بخواب
کوک:ولی من میخوام با تو وقت بگزرونم
نامرا:فک نکنم وقت کنیم
کوک:چرا؟
نامرا:اخه امروز وقت شیمی درمانیمه
کو:خوب چه ربطی داره؟
نامرا:بخاطر اینکه نمیتونیم با هم وقت بگزرونیم
کوک:ولی همین که پیشت باشم خودش ی عالم برام ارزش داره
نامرا:خوب لوس نشو ، پاشو بریم صبونه بخوریم که خیلی گرسنمه
کوک:اوکی بلند شو
نامرا:بزن بریم
کوک ی لبخند تلخ روی لباش نشست ، دخترک اصلا حال جسمانیش خوب نبود و فقط برای خوشحالی کوک لبخند میزد و میخندید و این خیلی برای کوک ناخوشایند بود
..
نامرا:کوک؟کوک؟کجایی؟
کوک:ها؟چی؟هیچی اینجام
نامرا:ولی اینطور نشون نمیده
کوک:نه نه نه خوبم
نامرا:پس بلند شو بدو دیر برسیم دوست جنابعالی کلمو میکنه.
کوک:غلط کرده
نامرا:کوک؟تو که اینطوری نبودی
کوک:چطوری؟
نامرا:هیچی ولش کن
...بعد صبونه...
نامرا:کوک بدو
کوک:اومدم بابا وایسا *اومد*
نامرا:بههه کجا به سلامتی؟
کوک:مگه با تو نمیام؟
نامرا:با این تیپ؟
کوک:نگه چشه؟
نامرا:نمیگی ازم میگیرنت؟
کوک:*خنده*نترس نمیگیرن
نامرا:ی چیزی بگم؟
کوک:بگو
نامرا:دکتر جین خیلی خوش شتیپه
کوک:جاننننننن؟ینی میگی من بدم؟
نامرا: بخاطر همین میگم دوست ندارم کس دیگه ای جز من به تو این حرف و بزنه
کوک:*خنده*نترس نمیزنه تا وقتی ی خانم ورزشکار خفن پیشم دارم
نامرا:چاپلوس، بدو برسم که دکتر کلمو میکنه
کوک:باشه بابا بریم
..توی راه..
نامرا:کوک؟
کوک:جانم؟
نامرا:میدونی از چی خوشحالم؟
کوک:چی؟
نامرا:از اینکه بخاطر بیماریم موهام نمیریزه
کوک: ...
پارت¹
کوک:/
از خواب بیدار شدم و با صورت رنگ پریده و لبای خشک و سفید نامرا(اسم دختره اگه تحقیق کنین) روبه رو شدم
کوک بغض کرده بود هر روز باید با ای ح
صحنه مواجه میشد ، از اینکه عشقش درد میکشید خیلی ناراحت بود
نامرا اروم چشماشو باز کرد:بیدار شدی؟*بیحال*
کوک:اوهومم
نامرا:امروز که روز تعطیله بگیر بخواب
کوک:ولی من میخوام با تو وقت بگزرونم
نامرا:فک نکنم وقت کنیم
کوک:چرا؟
نامرا:اخه امروز وقت شیمی درمانیمه
کو:خوب چه ربطی داره؟
نامرا:بخاطر اینکه نمیتونیم با هم وقت بگزرونیم
کوک:ولی همین که پیشت باشم خودش ی عالم برام ارزش داره
نامرا:خوب لوس نشو ، پاشو بریم صبونه بخوریم که خیلی گرسنمه
کوک:اوکی بلند شو
نامرا:بزن بریم
کوک ی لبخند تلخ روی لباش نشست ، دخترک اصلا حال جسمانیش خوب نبود و فقط برای خوشحالی کوک لبخند میزد و میخندید و این خیلی برای کوک ناخوشایند بود
..
نامرا:کوک؟کوک؟کجایی؟
کوک:ها؟چی؟هیچی اینجام
نامرا:ولی اینطور نشون نمیده
کوک:نه نه نه خوبم
نامرا:پس بلند شو بدو دیر برسیم دوست جنابعالی کلمو میکنه.
کوک:غلط کرده
نامرا:کوک؟تو که اینطوری نبودی
کوک:چطوری؟
نامرا:هیچی ولش کن
...بعد صبونه...
نامرا:کوک بدو
کوک:اومدم بابا وایسا *اومد*
نامرا:بههه کجا به سلامتی؟
کوک:مگه با تو نمیام؟
نامرا:با این تیپ؟
کوک:نگه چشه؟
نامرا:نمیگی ازم میگیرنت؟
کوک:*خنده*نترس نمیگیرن
نامرا:ی چیزی بگم؟
کوک:بگو
نامرا:دکتر جین خیلی خوش شتیپه
کوک:جاننننننن؟ینی میگی من بدم؟
نامرا: بخاطر همین میگم دوست ندارم کس دیگه ای جز من به تو این حرف و بزنه
کوک:*خنده*نترس نمیزنه تا وقتی ی خانم ورزشکار خفن پیشم دارم
نامرا:چاپلوس، بدو برسم که دکتر کلمو میکنه
کوک:باشه بابا بریم
..توی راه..
نامرا:کوک؟
کوک:جانم؟
نامرا:میدونی از چی خوشحالم؟
کوک:چی؟
نامرا:از اینکه بخاطر بیماریم موهام نمیریزه
کوک: ...
۴۶.۷k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.