عشق مافیایی من
عشق مافیایی من
پارت ۳۰
دستش روی پاهام بود که لب باز کردم
ات: ارباب چیکار میکنین
...
ات: ارباب
...
دیگه فردی نزدم ولی ارباب هنوز دستش روی پاهام ارباب همچین آدمی نبود منم فهمیدم بخاطر الکل زیادیه که خورده
رسیدیم دم عمارت و محافظا درم برامون باز کردم ارباب ماشینو توی حیات عمارت نگه داشت و پیاده شد سوئیچ رو داد دست یکی از نگهبانا و داد که نگهبان گفت
نگهبانه: خانم پیاده نمی شید؟
ات: آها چرا ...
*پیاده شد
رفتم سمت اتاقم که جیا رو دیدم
جیا: ات ات
ات: بله
جیا : جیمین بودش
ات:همون که دوست اربابه؟
جیا: آره
ات: خوب
جیا: خوب بهم گفت که دوسم داره و گفت بیا باهم دوست شیم منم که
نذاشتم ادامه بده که خودم ادامه ی حرفشو گفتم
ات:تو هم که دیوونشی و مخ منو از وقتی دیدیش خوردی حتما بهش جواب مثبت دادی
جیا: دقیقا
ات: دیوونه....دوباره به راهم ادامه دادم و رفتم تو اتاقم
لباسمو عوض کردم و یکی از لباس هایی که امروز با ارباب خریده بودمو انتخاب کردم و گذاشتم روی تختم و لباس که تنم بود رو درآوردم و حوله ای تنم کردم و رفتم سمت حموم اتاق رفتم منو جیا و ی دختر دیگه اتاقمون باهم بود
بعد ی حموم درست حسابی با همون حوله رفتم و روی تخت دراز کشیدم که چشمام سنگین شد و خوابم برد
ادامه دارد.....
۲۵ لایک ۱۵ تا کامنت
پارت ۳۰
دستش روی پاهام بود که لب باز کردم
ات: ارباب چیکار میکنین
...
ات: ارباب
...
دیگه فردی نزدم ولی ارباب هنوز دستش روی پاهام ارباب همچین آدمی نبود منم فهمیدم بخاطر الکل زیادیه که خورده
رسیدیم دم عمارت و محافظا درم برامون باز کردم ارباب ماشینو توی حیات عمارت نگه داشت و پیاده شد سوئیچ رو داد دست یکی از نگهبانا و داد که نگهبان گفت
نگهبانه: خانم پیاده نمی شید؟
ات: آها چرا ...
*پیاده شد
رفتم سمت اتاقم که جیا رو دیدم
جیا: ات ات
ات: بله
جیا : جیمین بودش
ات:همون که دوست اربابه؟
جیا: آره
ات: خوب
جیا: خوب بهم گفت که دوسم داره و گفت بیا باهم دوست شیم منم که
نذاشتم ادامه بده که خودم ادامه ی حرفشو گفتم
ات:تو هم که دیوونشی و مخ منو از وقتی دیدیش خوردی حتما بهش جواب مثبت دادی
جیا: دقیقا
ات: دیوونه....دوباره به راهم ادامه دادم و رفتم تو اتاقم
لباسمو عوض کردم و یکی از لباس هایی که امروز با ارباب خریده بودمو انتخاب کردم و گذاشتم روی تختم و لباس که تنم بود رو درآوردم و حوله ای تنم کردم و رفتم سمت حموم اتاق رفتم منو جیا و ی دختر دیگه اتاقمون باهم بود
بعد ی حموم درست حسابی با همون حوله رفتم و روی تخت دراز کشیدم که چشمام سنگین شد و خوابم برد
ادامه دارد.....
۲۵ لایک ۱۵ تا کامنت
۱۲.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.