فیک جونگکوک: اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک: اتاق۳۱۱
part⁶¹
ویو چهمین
چشمام رو باز کردم
کل بدنم کوفته شده بود
دست راستم به شدت درد میکرد
روی سرم احساس خیلی میکردم و درد بدی داشت
توی یه اتاق بودم
یه اتاق خالی با یه پنجرهای کوچیک که نور خورشید به داخل میتابید
تنها چیزی که یادم اتفاق دیشبه
کامیون با ماشین برخورد کرد و بعدش چیزی یادم نیست
به سختی بدنم رو حرکت دادم و بلند شدم
که جونگکوک رو کنارم دیدم
ازش سرش داشت خون میآمد و بیهوش بود
با ترس سمتش رفتم
+ جونگکوک...جونگکوک(نگران)
هرچی صداش میکردم جوابی ازش نمیشنیدم
اشک توی چشمام جمع شده بود
بغض، گلوم رو به درد آورده بود
+جونگکوک...تروخدا خوب باش...جونگکوک
با صدای درد نگاهم رو به درد دادم
مَرد قد بلندی به داخل آمد
بهش نگاه کردم که دیدم
هاجونه
رئیس تمیارستانی که توش کار میکردم
+ هاجون؟
داشت قدم به قدم نزدیکاَم میآمد
چند قدمی ازم فاصله داشت
دستاش رو داخل جیبش قرار داد
هاجون" خیلی وقتی میشه که همو ندیدیم "
آب دهنم رو قُرت دادم تا بغضاَم از بین بره تا بتونم حرف بزنم
+ تو اینجا چیکار میکنی؟
هاجون" کارت اشتباه بود "
+ کارم؟
هاجون" نباید جونگکوک رو آزاد میکردی "
هاجون همه چیو فهمیده
+ از کجا فهمیدی کار من بوده؟
هاجون" هیچ کسی جز تو جرعت همچین کاری رو نداره، فهمیدنش سخت نبود "
+ حالا میخوای باهام چیکار کنی؟
هاجون" یه چیزای توی ذهنم بود، ولی وقتی چهرهای زیبات رو دیدم از انجام دادنش منصرف شدم "
+ میخوای با جونگکوک چیکار کنی؟
هاجون" من کاری نميکنم، همش زیر دست توعه "
+ زیر دست من؟
هاجون" اره، جونگکوک وضعش خیلی وخیمه، اگه تا چند دیقه دیگه نره بیمارستان ممکنه که از دست بره "
+ چی؟
هاجون" اینکه زنده بمونه یا نه همش زیر دست توعه "
+ عین آدم حرفتو بزن (داد)
هاجون" باید کاری که میگم رو بکنی اون موقع میزارم ببریش بیمارستان "
+ چی از جونم میخوای
هاجون" خودتو "
+ چی؟
هاجون" دوتا راه میزارم سر راهت؛اولی برای همیشه مال من میشی، دومی اگه نمیخوای جونگکوک میمیره "
+توی عوضی...
هاجون" بهتره که هرچه زودتر تصمیمت رو بگیری، وقت جئون داره تموم میشه "
به جونگکوک نگاه کردم
وضعش واقعا وخیم بود
باید میرفت بیمارستان
بوسهای رو لپ جونگکوک زدم
از روی زمین بلند شدم
روبهروی هاجون وایسادم
+ قبوله، پیشت میمونم
هاجون" خوبه "
هاجون یه برگه تا شده از جیبش بیرون آورد
یه خودکار داد دستم و برگه رو گرفت روبهرم
هاجون" امضاش کن "
+ این چیه؟
هاجون" برگهای ازدواج، امضاش میکنی تا از دستم در نری "
+ اول جونگکوک
هاجون" تا امضاش نکنی از زنده موندن جونگکوک خبری نیست "
+ حالش خوب نیست
هاجون" این دیگه به من ربطی نداره باید برگه رو امضا کنی "
part⁶¹
ویو چهمین
چشمام رو باز کردم
کل بدنم کوفته شده بود
دست راستم به شدت درد میکرد
روی سرم احساس خیلی میکردم و درد بدی داشت
توی یه اتاق بودم
یه اتاق خالی با یه پنجرهای کوچیک که نور خورشید به داخل میتابید
تنها چیزی که یادم اتفاق دیشبه
کامیون با ماشین برخورد کرد و بعدش چیزی یادم نیست
به سختی بدنم رو حرکت دادم و بلند شدم
که جونگکوک رو کنارم دیدم
ازش سرش داشت خون میآمد و بیهوش بود
با ترس سمتش رفتم
+ جونگکوک...جونگکوک(نگران)
هرچی صداش میکردم جوابی ازش نمیشنیدم
اشک توی چشمام جمع شده بود
بغض، گلوم رو به درد آورده بود
+جونگکوک...تروخدا خوب باش...جونگکوک
با صدای درد نگاهم رو به درد دادم
مَرد قد بلندی به داخل آمد
بهش نگاه کردم که دیدم
هاجونه
رئیس تمیارستانی که توش کار میکردم
+ هاجون؟
داشت قدم به قدم نزدیکاَم میآمد
چند قدمی ازم فاصله داشت
دستاش رو داخل جیبش قرار داد
هاجون" خیلی وقتی میشه که همو ندیدیم "
آب دهنم رو قُرت دادم تا بغضاَم از بین بره تا بتونم حرف بزنم
+ تو اینجا چیکار میکنی؟
هاجون" کارت اشتباه بود "
+ کارم؟
هاجون" نباید جونگکوک رو آزاد میکردی "
هاجون همه چیو فهمیده
+ از کجا فهمیدی کار من بوده؟
هاجون" هیچ کسی جز تو جرعت همچین کاری رو نداره، فهمیدنش سخت نبود "
+ حالا میخوای باهام چیکار کنی؟
هاجون" یه چیزای توی ذهنم بود، ولی وقتی چهرهای زیبات رو دیدم از انجام دادنش منصرف شدم "
+ میخوای با جونگکوک چیکار کنی؟
هاجون" من کاری نميکنم، همش زیر دست توعه "
+ زیر دست من؟
هاجون" اره، جونگکوک وضعش خیلی وخیمه، اگه تا چند دیقه دیگه نره بیمارستان ممکنه که از دست بره "
+ چی؟
هاجون" اینکه زنده بمونه یا نه همش زیر دست توعه "
+ عین آدم حرفتو بزن (داد)
هاجون" باید کاری که میگم رو بکنی اون موقع میزارم ببریش بیمارستان "
+ چی از جونم میخوای
هاجون" خودتو "
+ چی؟
هاجون" دوتا راه میزارم سر راهت؛اولی برای همیشه مال من میشی، دومی اگه نمیخوای جونگکوک میمیره "
+توی عوضی...
هاجون" بهتره که هرچه زودتر تصمیمت رو بگیری، وقت جئون داره تموم میشه "
به جونگکوک نگاه کردم
وضعش واقعا وخیم بود
باید میرفت بیمارستان
بوسهای رو لپ جونگکوک زدم
از روی زمین بلند شدم
روبهروی هاجون وایسادم
+ قبوله، پیشت میمونم
هاجون" خوبه "
هاجون یه برگه تا شده از جیبش بیرون آورد
یه خودکار داد دستم و برگه رو گرفت روبهرم
هاجون" امضاش کن "
+ این چیه؟
هاجون" برگهای ازدواج، امضاش میکنی تا از دستم در نری "
+ اول جونگکوک
هاجون" تا امضاش نکنی از زنده موندن جونگکوک خبری نیست "
+ حالش خوب نیست
هاجون" این دیگه به من ربطی نداره باید برگه رو امضا کنی "
۷.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.