فیک جونگکوک: اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک: اتاق۳۱۱
part⁶⁰
ویو چهمین
وقتی شنیدم که جونگکوک بهم گفت دوسمداره شکه شدم
انتظارش رو نداشتم عشقم نسبت بهش دوطرفه باشه
خواستم بهش بگم منم دوسش دارم که فکر کرد عشقش یکطرفس
بعد از اینکه بهش گفتم دوسش دارم فقط داشت بهم نگاه میکرد
بدون هیچ حرفی، بهم زل زده بود
+ جونگکوک؟
صداش زدم ولی جوابی نداد بهم زل زده بود
+ جونگکوک؟
دوباره صداش زدم ولی دوباره مثل قبل بود
کمربند ماشین رو باز کردم
نزدیکش شدم
+ جونگکوک صدامو میش...
با گذاشتن لباش رو لبام حرفم نصفه موند
با دوتا دستاش شونهاَم رو گرفته و داشت میبوسیدم
از حرکت یهویش شکه شدم
چشمام باز بود
خواستم باهاش همکاری کنم که نور ماشینی رو از پنجره کنار داننده دیدم
نور ماشین خیلی زیاد بود و هی داشت نزدیک نزدیکتر میشد
دقت کردم که دیدم
نوره داره سمت ما میاد
و با ماشین برخورد کرد
ماشین خورد به ماشینی که منو جونگکوک توش بودیم
●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
کامیون بزرگی بود
کامیون به ماشینی که جونگکوک و چهمین داخلش بودن برخورد کرد
کناره جاده زمین های بزرگی بودن که اون محوطه رو در بر گرفته بود
ارتفاع جاده و زمین های کنار جاده زیاد بود
ماشینی که جونگکوک و چهمین داخلش بودن با برخورد اون کامیون باهاشون از اون ارتفاع به پایین پرتاب شدن
ماشین سقوط کرد
چهمین و جونگکوک بدجوری آسیب دیده بودن
بیهوش بودن
اغلب توی این موارد بهشون کمک میکنن
ولی راننده کامیون فقط به ماشینی که سقوط کرد نگاه میکرد
راننده کامیون تلفنش رو بیرون آورد و با فرد ناشناس تماس گرفت
" رئیس کارو اونجام دادم "
..........
" بله کارشون تمومه "
..........
" الان بهشون خبر میدن تا بیاریمشوناز ماشین بیرون "
..........
" همین الان انجام میدم رئیس "
continues...
ادامه دارد...
part⁶⁰
ویو چهمین
وقتی شنیدم که جونگکوک بهم گفت دوسمداره شکه شدم
انتظارش رو نداشتم عشقم نسبت بهش دوطرفه باشه
خواستم بهش بگم منم دوسش دارم که فکر کرد عشقش یکطرفس
بعد از اینکه بهش گفتم دوسش دارم فقط داشت بهم نگاه میکرد
بدون هیچ حرفی، بهم زل زده بود
+ جونگکوک؟
صداش زدم ولی جوابی نداد بهم زل زده بود
+ جونگکوک؟
دوباره صداش زدم ولی دوباره مثل قبل بود
کمربند ماشین رو باز کردم
نزدیکش شدم
+ جونگکوک صدامو میش...
با گذاشتن لباش رو لبام حرفم نصفه موند
با دوتا دستاش شونهاَم رو گرفته و داشت میبوسیدم
از حرکت یهویش شکه شدم
چشمام باز بود
خواستم باهاش همکاری کنم که نور ماشینی رو از پنجره کنار داننده دیدم
نور ماشین خیلی زیاد بود و هی داشت نزدیک نزدیکتر میشد
دقت کردم که دیدم
نوره داره سمت ما میاد
و با ماشین برخورد کرد
ماشین خورد به ماشینی که منو جونگکوک توش بودیم
●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
کامیون بزرگی بود
کامیون به ماشینی که جونگکوک و چهمین داخلش بودن برخورد کرد
کناره جاده زمین های بزرگی بودن که اون محوطه رو در بر گرفته بود
ارتفاع جاده و زمین های کنار جاده زیاد بود
ماشینی که جونگکوک و چهمین داخلش بودن با برخورد اون کامیون باهاشون از اون ارتفاع به پایین پرتاب شدن
ماشین سقوط کرد
چهمین و جونگکوک بدجوری آسیب دیده بودن
بیهوش بودن
اغلب توی این موارد بهشون کمک میکنن
ولی راننده کامیون فقط به ماشینی که سقوط کرد نگاه میکرد
راننده کامیون تلفنش رو بیرون آورد و با فرد ناشناس تماس گرفت
" رئیس کارو اونجام دادم "
..........
" بله کارشون تمومه "
..........
" الان بهشون خبر میدن تا بیاریمشوناز ماشین بیرون "
..........
" همین الان انجام میدم رئیس "
continues...
ادامه دارد...
۶.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.