•سناریو •
نشسته بودم روی کاناپه داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم .
بارون خیلی شدید بود و رعد و برق های وحشتناکی میزد که هر لحظه بخاطرش میتونستم گریه کنم .
یهو برق ها رفت خونه تاریک تاریک بود ...به آسمون نگاه کردم ،رنگش داشت به قرمز تغییر میکرد .
عوض شدن رنگ آسمون فقط یه دلیل میتونست داشته باشه ،اما امیدوار بودم که چیزی که فکر میکردم نباشه
با ترس و لرز از پنجره به بیرون نگاه کردم ..با چشمای قرمز و پوزخند روی لبش مواجه شدم ...اون ...اون
اون دوباره برگشته بود تا انتقام بگیره ..یه انتقام سخت ...
بازم از اینا بزارم یا نه ؟
حمایت بیب 🖤
بارون خیلی شدید بود و رعد و برق های وحشتناکی میزد که هر لحظه بخاطرش میتونستم گریه کنم .
یهو برق ها رفت خونه تاریک تاریک بود ...به آسمون نگاه کردم ،رنگش داشت به قرمز تغییر میکرد .
عوض شدن رنگ آسمون فقط یه دلیل میتونست داشته باشه ،اما امیدوار بودم که چیزی که فکر میکردم نباشه
با ترس و لرز از پنجره به بیرون نگاه کردم ..با چشمای قرمز و پوزخند روی لبش مواجه شدم ...اون ...اون
اون دوباره برگشته بود تا انتقام بگیره ..یه انتقام سخت ...
بازم از اینا بزارم یا نه ؟
حمایت بیب 🖤
۷.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.