فیک دست نیافتنی پارت ۱۱
فیک دست نیافتنی پارت ۱۱
از زبان ات
یدفه یه نفر دستشو گذاشت تو دستم سریع سرمو چرخوندم دیدم تهیونگ خیلی بدجور عصبانی و حرصی بود تا خواست بره جلو پیش پسره همونطور که دستم تو دستش بود اون یکی دستمو دور بازوش پیچیدم تا نره یه وقت پسره رو بزنه لتو پار کنه بد تر از همه بزنه بکشتش
چون قبلاً دقیقاً یه سال پیش وقتی تو جشن تولدم رفتم دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم چون وقتی داشتیم کیک تولدم رو برش میدادیم چلسی برای شوخی کاپه کیکو مالید به صورتم و منم همین کارو باهاش کردم و دست و صورتم کیکی و چسبونکی شده بود یه پسر اومد تو دستشویی و درو قفل کرد و می خواست تورم کنه که جیغ زدم و درخواست کمک کردم و صدای کوبیده شدن محکم در به گوشم رسید و تهیونگ با شتاب سمت پسره هجوم آورد و ازم جداش کرد و تا حد مرگ زدش که نقش زمین شد و خون بالا آورد و بیهوش شد
وقتی تهیونگو به خودم چسبودم که یه وقت دوباره این اتفاق ناجور نیوفته به من نگاه کرد که با چهره ی عصبانیش رو به رو شدم و کشیدمش عقب و رفتیم تو پاساژ
برگشتم که پشت سرمو ببینم که پسرا از پشت در پاساژ رفتن نمی دونم دقیقاً کجا رفتم ولی خدارو شکر که اتفاقی نیافتاد
دستشو آروم ولی طوری که فهمیدم نمی خواد سمتم باشه ازم جدا کرد سرم پایین بود
تهیونگ: باید یه لباس بهتر می پوشیدی چرا (با یکم داد وای نه دقیقاً طوری که بقیه متوجه ی حرفامون بشن چون خیلی شلوغ و پر سرو صدا بود پاساژ خرید خواست ادامه ی حرفای شکنجه و سرزنش وارش رو به خودم بده که چلسی نزاشت ادامه بده)
چلسی: تقصیر ات نیست از این به بعد نبینم سرش داد و بیداد کنی هااا اگه قراره کسی رو سرزنش کنی برو حساب اون پسرای هوس بازو بزار کف دستشون نه ات بیچاره رو (چلسی انگار از تهیونگ هم جدی تر بود من همچین شجاعتی رو نداشتم که رو به روی تهیونگ همچنین چیزایی رو بگم شاید چونکه می دونستم اگه هم حرفی بزنم فقط بدتر میشد عصبانیتش)
تهیونگ: پس من میرم حساب اون کثافتای هوس بازو برسم
با حالت جدی خواست بره که گرفتمش و دستامو تو دستش گرفتم و مانع رفتنش شدم نمی خواستم یه وقت اتفاقی براش بیوفته چون اون شب که می خواست ازم محافظت کنه پسره یه چاقو از جیب کتش در آورد و به تهیونگ حمله ور شد چاقوشو فرو برد تو پهلوش بعد از اون تهیونگ بیشتر عصبانی شد و زد پسره رو داغون و خونی مالین کرد
ات: تروخدا ولشون کن از این به بعد دیگه اینجوری نمیام بیرون
تهیونگ برگشت سمتم و دستمو آروم پس زد: از این به بعد حتی تو خونه هم این شکلی نگرد فقط وقتایی که با منی اجازه داری همچنین لباسایی رو بپوشی
سرمو آروم تکون دادم چون اگه این کارو نمی کردم بیشتر حرصش رو در میاوردم و عصبانی ترش می کردم
چلسی حال و حوا رو بهتر کرد و با لبخند بهمون نگاه کرد
از زبان ات
یدفه یه نفر دستشو گذاشت تو دستم سریع سرمو چرخوندم دیدم تهیونگ خیلی بدجور عصبانی و حرصی بود تا خواست بره جلو پیش پسره همونطور که دستم تو دستش بود اون یکی دستمو دور بازوش پیچیدم تا نره یه وقت پسره رو بزنه لتو پار کنه بد تر از همه بزنه بکشتش
چون قبلاً دقیقاً یه سال پیش وقتی تو جشن تولدم رفتم دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم چون وقتی داشتیم کیک تولدم رو برش میدادیم چلسی برای شوخی کاپه کیکو مالید به صورتم و منم همین کارو باهاش کردم و دست و صورتم کیکی و چسبونکی شده بود یه پسر اومد تو دستشویی و درو قفل کرد و می خواست تورم کنه که جیغ زدم و درخواست کمک کردم و صدای کوبیده شدن محکم در به گوشم رسید و تهیونگ با شتاب سمت پسره هجوم آورد و ازم جداش کرد و تا حد مرگ زدش که نقش زمین شد و خون بالا آورد و بیهوش شد
وقتی تهیونگو به خودم چسبودم که یه وقت دوباره این اتفاق ناجور نیوفته به من نگاه کرد که با چهره ی عصبانیش رو به رو شدم و کشیدمش عقب و رفتیم تو پاساژ
برگشتم که پشت سرمو ببینم که پسرا از پشت در پاساژ رفتن نمی دونم دقیقاً کجا رفتم ولی خدارو شکر که اتفاقی نیافتاد
دستشو آروم ولی طوری که فهمیدم نمی خواد سمتم باشه ازم جدا کرد سرم پایین بود
تهیونگ: باید یه لباس بهتر می پوشیدی چرا (با یکم داد وای نه دقیقاً طوری که بقیه متوجه ی حرفامون بشن چون خیلی شلوغ و پر سرو صدا بود پاساژ خرید خواست ادامه ی حرفای شکنجه و سرزنش وارش رو به خودم بده که چلسی نزاشت ادامه بده)
چلسی: تقصیر ات نیست از این به بعد نبینم سرش داد و بیداد کنی هااا اگه قراره کسی رو سرزنش کنی برو حساب اون پسرای هوس بازو بزار کف دستشون نه ات بیچاره رو (چلسی انگار از تهیونگ هم جدی تر بود من همچین شجاعتی رو نداشتم که رو به روی تهیونگ همچنین چیزایی رو بگم شاید چونکه می دونستم اگه هم حرفی بزنم فقط بدتر میشد عصبانیتش)
تهیونگ: پس من میرم حساب اون کثافتای هوس بازو برسم
با حالت جدی خواست بره که گرفتمش و دستامو تو دستش گرفتم و مانع رفتنش شدم نمی خواستم یه وقت اتفاقی براش بیوفته چون اون شب که می خواست ازم محافظت کنه پسره یه چاقو از جیب کتش در آورد و به تهیونگ حمله ور شد چاقوشو فرو برد تو پهلوش بعد از اون تهیونگ بیشتر عصبانی شد و زد پسره رو داغون و خونی مالین کرد
ات: تروخدا ولشون کن از این به بعد دیگه اینجوری نمیام بیرون
تهیونگ برگشت سمتم و دستمو آروم پس زد: از این به بعد حتی تو خونه هم این شکلی نگرد فقط وقتایی که با منی اجازه داری همچنین لباسایی رو بپوشی
سرمو آروم تکون دادم چون اگه این کارو نمی کردم بیشتر حرصش رو در میاوردم و عصبانی ترش می کردم
چلسی حال و حوا رو بهتر کرد و با لبخند بهمون نگاه کرد
۱۶.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.