پلیس تمان افراد خونه رو گرفتن نورا به کوم در ماشین آمبولا
پلیس تمان افراد خونه رو گرفتن نورا به کوم در ماشین آمبولانس نگاه میکرد واشک میریخت کارکنان نورا روی
یکی از صندلی های ماشین نشوندن وآرام آرام وارد بیمارستان شدن سریع کوک رد داخل اتاق عمل گذاشتن و نورا حق ورود نداشت نورا همینطور گریه میکرد و یاد حرفای کوک افتاد
که به نورا اعتراف کرد اما کوک هنوز یه هفته از حضور من نگذشته بود
کوک منم دوست دارم لطفا بیدار شو
این حرف ها داخل سر نورا میچرخید نورا گریه هاش رو پاک کرد و به سمت منشی رفت و گفت
_ببخشید عمل کی تموم میشه
@چند دقیقه دیگه خانم
*نورا الان چند دقیقه میشود که بیرون وایساده بود
که دکتر آمد بیرون نورا دوید سمت دکتر و پرسید حالش چطوره
$خوبه فقط شاید چند هفته یا بیشتر بیهوش بمونن تعداد گلوله ها زیاد بود و چون دیر به بیمارستان منتقل شد گلوله ها داشتن عفونت میکردن جای زخم از بین میره ولی باید مراقب ایشون باشید
-چشم دکتر میتونم ببینمش
$بله چند دقیقه صبر کنید به بخش برن بعدش و اگر میتونید اگر دوست دختر یازن و هرکس که براش عزیز هست رو بگین بیان که سعی کنین زودتر به هوش بیان
_چشم
$آه راستی گوشی ایشون دست شماست
_بله بله
$ایشون زمزمه میکردن همش نورا اگه میشه به ایشون بگید بیان خدانگهدار
_خدانگهدار
_خب نورا آرام باش چند دقیقه دیگه میریم دیدنش و الان زنگ بزنیم به.... مامانش
*نورا زنگ زد به مامان کوک ولی مادرش جواب نمیداد چند بار زنگ زد تا اینکه یکی گوشی رو برداشت
#الو
_سلام شما مادر جئون جونگکوک هستین؟
#بله خودم هستم
_میشه بیاید به بیمارستان..... در کره
#بله بله خودم رو میرسونم ولی پسرم که طوریش نیست
_لطفا زود بیاید خدانگهدار
*مادر کوک امروز صبح به کره آمده بود ولی رفته بود هتل وقتی نورا بهش زنگ زد تاکسی گرفت و امد
#منشی یکی به من زنگ زده بود برای بیمار
_من زنگ زدم
#شما؟
_من... من دوست دخترشم
#اها خوشبختم
_کوک رو عمل کردن امروز گروگان گرفته شده بودیم باید تمام عزیزانش رو بیاریم تا بتونیم حالش رو خوب کنیم وگر نه ممکنه برای همیشه بیهوش بمونه
#ای وای منشی گفت الان زمان ملاقات هست اتاقش کجاست
_اتاق 304 شما اول برید من کار های عمل رو انجام میدم میام
یکی از صندلی های ماشین نشوندن وآرام آرام وارد بیمارستان شدن سریع کوک رد داخل اتاق عمل گذاشتن و نورا حق ورود نداشت نورا همینطور گریه میکرد و یاد حرفای کوک افتاد
که به نورا اعتراف کرد اما کوک هنوز یه هفته از حضور من نگذشته بود
کوک منم دوست دارم لطفا بیدار شو
این حرف ها داخل سر نورا میچرخید نورا گریه هاش رو پاک کرد و به سمت منشی رفت و گفت
_ببخشید عمل کی تموم میشه
@چند دقیقه دیگه خانم
*نورا الان چند دقیقه میشود که بیرون وایساده بود
که دکتر آمد بیرون نورا دوید سمت دکتر و پرسید حالش چطوره
$خوبه فقط شاید چند هفته یا بیشتر بیهوش بمونن تعداد گلوله ها زیاد بود و چون دیر به بیمارستان منتقل شد گلوله ها داشتن عفونت میکردن جای زخم از بین میره ولی باید مراقب ایشون باشید
-چشم دکتر میتونم ببینمش
$بله چند دقیقه صبر کنید به بخش برن بعدش و اگر میتونید اگر دوست دختر یازن و هرکس که براش عزیز هست رو بگین بیان که سعی کنین زودتر به هوش بیان
_چشم
$آه راستی گوشی ایشون دست شماست
_بله بله
$ایشون زمزمه میکردن همش نورا اگه میشه به ایشون بگید بیان خدانگهدار
_خدانگهدار
_خب نورا آرام باش چند دقیقه دیگه میریم دیدنش و الان زنگ بزنیم به.... مامانش
*نورا زنگ زد به مامان کوک ولی مادرش جواب نمیداد چند بار زنگ زد تا اینکه یکی گوشی رو برداشت
#الو
_سلام شما مادر جئون جونگکوک هستین؟
#بله خودم هستم
_میشه بیاید به بیمارستان..... در کره
#بله بله خودم رو میرسونم ولی پسرم که طوریش نیست
_لطفا زود بیاید خدانگهدار
*مادر کوک امروز صبح به کره آمده بود ولی رفته بود هتل وقتی نورا بهش زنگ زد تاکسی گرفت و امد
#منشی یکی به من زنگ زده بود برای بیمار
_من زنگ زدم
#شما؟
_من... من دوست دخترشم
#اها خوشبختم
_کوک رو عمل کردن امروز گروگان گرفته شده بودیم باید تمام عزیزانش رو بیاریم تا بتونیم حالش رو خوب کنیم وگر نه ممکنه برای همیشه بیهوش بمونه
#ای وای منشی گفت الان زمان ملاقات هست اتاقش کجاست
_اتاق 304 شما اول برید من کار های عمل رو انجام میدم میام
۱۸.۲k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.