KIM SOK JIN
#KIM_SOK_JIN
#ارباب_خشن [پارت¹⁰]
جین: اوه راستی ..از اجوما قرص زد بارداری بگیر.
مین: چ..چییی
جین: دیشب کامم رو توت خالی کردم...
مین: ا..اخه تویه بیشع....
جین: چی میخواستی بگی؟
مین : هیچی.
غذامو داشتم تموم میکردم که.. تلفنش زنگ خورد.
جین: بله؟
جین: چی...اوه خوبه.
جین: چک کن ببین محموله ها سالمه؟
جین: الووو چیشد....لعنت بهش.
تلفن رو قطع کرد و پرتش کرد روی میز...
جین:نامجوننننن(دستیارش)
نامجون: بله قربان.
جین: گروهی که فرستادیم برای تحویل محموله ظاهرن توسط اون پسره ی عوضی کشته شدن..
نامجون: منظورتون جکسون عه؟
جین: اره..
غذامو تموم کردمو میز رو جمع کردمو رفتم اشپز خونه...
خدمتکار¹: هه هرزه ارباب اومد.
خدمتکار ²: همچین خوشگلم نیست.
اجوما: بسه...برگردید سر کار تون..
مین: اجوما یه قرص زد بارداری میدی؟
اجوما: بیا..
مین: ممنون.
جین: مین سو_
مین: بله.
جین: من میرم توی سالن تمرین تیر اندازی...برام یه قهوه تلخ بیار.
مین: باشه.
جین: باشه...؟
مین: ارباب
جین: افرین
~~~
قهوه رو براش بردم...داشت تیر اندازی میکرد...جوری پشت سر هم تیر میزد که انگار واقعا داره ادم میکشه.
مین: هوی...برات قهوه اوردم.
ظاهرن نمی شنید....اوممم بهتره خودم خالی کنم...
مین: پسره ی دیونهههه قهوه اوردم برات.
مین: احمق جان...قهوهههههههه
مین: جدی جدی نمیشنویییییییی.
مین سو: جین باتوم.
جین: به من چی گفتی؟
چی..اون تمام مدت میشنید که من چی میگفتم_
مین: چ..چی
جین: به طرفم اومد و شونمو گرفت.
جین: هیچ دختری حق نداره منو با اسم کوچوک صدا کنهههه!
مین: ا..اخخخ باشه فهمیدم.
قهوه رو ازم گرفت و همه رو سر کشید_دوباره برگشت و شروع کرد به تیر زدن.
منم رفتم پشت سرش که نگاه کنم چه طوری کار میکنه.
جین: میخوای یاد بگیری؟
مین سو: امم...بدم نمیاد.
اسلحه رو داد دستم.
جین: خوب اینطوری بگیرش...اسلحه رو پر کن و هدف بگیر..
مین: اینطوری؟
جین: اره.
یه تیر زدم....خیلی احساس خوبی بود انگار تمام غمو ناراحتیمو هدف گرفته بودم و بهشون شلیک کردم.
جین: افرین
جین: حالا..برو اتاق کار منو تمیز کن.
مین: باشه.
وسایل تمیز کاری رو از اجوما گرفتم و رفتم توی اتاق کارش....تمش قهوه ای بود.
میز کارشو دستمال کشیدم که پام خورد به سطل اشغال که محتویاتش ریخت روی زمین.
مین: اوفففف
نشستم روی زمین که جمعش کنم که
#ارباب_خشن [پارت¹⁰]
جین: اوه راستی ..از اجوما قرص زد بارداری بگیر.
مین: چ..چییی
جین: دیشب کامم رو توت خالی کردم...
مین: ا..اخه تویه بیشع....
جین: چی میخواستی بگی؟
مین : هیچی.
غذامو داشتم تموم میکردم که.. تلفنش زنگ خورد.
جین: بله؟
جین: چی...اوه خوبه.
جین: چک کن ببین محموله ها سالمه؟
جین: الووو چیشد....لعنت بهش.
تلفن رو قطع کرد و پرتش کرد روی میز...
جین:نامجوننننن(دستیارش)
نامجون: بله قربان.
جین: گروهی که فرستادیم برای تحویل محموله ظاهرن توسط اون پسره ی عوضی کشته شدن..
نامجون: منظورتون جکسون عه؟
جین: اره..
غذامو تموم کردمو میز رو جمع کردمو رفتم اشپز خونه...
خدمتکار¹: هه هرزه ارباب اومد.
خدمتکار ²: همچین خوشگلم نیست.
اجوما: بسه...برگردید سر کار تون..
مین: اجوما یه قرص زد بارداری میدی؟
اجوما: بیا..
مین: ممنون.
جین: مین سو_
مین: بله.
جین: من میرم توی سالن تمرین تیر اندازی...برام یه قهوه تلخ بیار.
مین: باشه.
جین: باشه...؟
مین: ارباب
جین: افرین
~~~
قهوه رو براش بردم...داشت تیر اندازی میکرد...جوری پشت سر هم تیر میزد که انگار واقعا داره ادم میکشه.
مین: هوی...برات قهوه اوردم.
ظاهرن نمی شنید....اوممم بهتره خودم خالی کنم...
مین: پسره ی دیونهههه قهوه اوردم برات.
مین: احمق جان...قهوهههههههه
مین: جدی جدی نمیشنویییییییی.
مین سو: جین باتوم.
جین: به من چی گفتی؟
چی..اون تمام مدت میشنید که من چی میگفتم_
مین: چ..چی
جین: به طرفم اومد و شونمو گرفت.
جین: هیچ دختری حق نداره منو با اسم کوچوک صدا کنهههه!
مین: ا..اخخخ باشه فهمیدم.
قهوه رو ازم گرفت و همه رو سر کشید_دوباره برگشت و شروع کرد به تیر زدن.
منم رفتم پشت سرش که نگاه کنم چه طوری کار میکنه.
جین: میخوای یاد بگیری؟
مین سو: امم...بدم نمیاد.
اسلحه رو داد دستم.
جین: خوب اینطوری بگیرش...اسلحه رو پر کن و هدف بگیر..
مین: اینطوری؟
جین: اره.
یه تیر زدم....خیلی احساس خوبی بود انگار تمام غمو ناراحتیمو هدف گرفته بودم و بهشون شلیک کردم.
جین: افرین
جین: حالا..برو اتاق کار منو تمیز کن.
مین: باشه.
وسایل تمیز کاری رو از اجوما گرفتم و رفتم توی اتاق کارش....تمش قهوه ای بود.
میز کارشو دستمال کشیدم که پام خورد به سطل اشغال که محتویاتش ریخت روی زمین.
مین: اوفففف
نشستم روی زمین که جمعش کنم که
۳۰۴
۰۳ دی ۱۴۰۳