(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۱
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۱
ویو ا/ت : بعد ۴۵ دقیقه هوسوک و منتقل کردن به بخش مامان و بابام و جیمین و میونگ رفتن من موندم و هیونجین
ا/ت : هیونجین شی میگم نمیخای بری خونه یه استراحتی بکنی
خیلی وقته اینجایی
هیونجین : عام ..نه منتظر میمونم تا به هوش بیاد باید یه چیزی رو بهش بگم
ا/ت : چی...
هیونجین : هیچی ...در مورد کاره
ا/ت : دوباره حالش بد نشه
هیونجین : .....نمیدونم باید اروم اروم بهش بگم
ا/ت : خوبه
.....
..........
ویو ا/ت : دو روز از عمل هوسوک میگذره و هنوز به هوش نیومده توی این دو روز همکاراش . هیونجین .رییس پلیس و ... همه اوندن عیادتش
امروزم میخام برم دیدنش کارامو کردم و رفتم بیمارستان هیونجین امروز نیومده بود
پس خودم منتظر موندم یه چند دقیقه گذشت که دیدم دستاش تکون خورد و چشماش و باز کرد فورا رفتم و دکتر رو صدا زدم
دکتر : بلخره به هوش اومدین اقای جانگ
*روبه ا/ت
خب خانم به هوش اومدن و اوضاعشون رو چک کردم
حالشون خوبه
بخیه ها هم خوبه فقط یه امروز رو بمونن فردا مرخص میشن
۵ روز دیگه دوباره بیاین بخیه هارو چک کنم اگه خوب پیش رفت تا ۱۰ روز دیگه بخیه هارو میکشیم
ا/ت : ممنونم آقای دکتر
.....به خانوادم و هیونجین خبر دادم که به هوش اومده خوشحال شدن و گفتن میان دیدنش
ا/ت : هوسوک ...خوبی
میتونی منو ببینی؟
هوسوک : اوهوم ...
*ا/ت کاسه ی سوپ و دست گرفت و گفت : خب حالا این سوپو بخور تا خوب بشی
هوسوک : نمیخام
ا/ت : دلیل نمیشه چون سوپ دوست نداری مثل قدیما نخوری
هوسوک : اما سوپ دوست ندارم نمیخام
ا/ت : یا میخوری یا به زور تو حلقت میکنم
هوسوک : گفتم نمیخام توام نمیتونی
به زور تو حلقم
کنی(چه رابطه ی زیبایی😂💔🤝)
۵ دقیقه بعد/
ا/ت : *خنده های شیطانی
ههه ههه ههه دیدی که تو حلقت کردم
هوسوک : *قاشق آخر سوپی که تو دهنش بود و قورت میده و میگه
: آره.......
....
.........حالم به هم خورد
اگه خودت درست میکردی حداقل راحت تر میخوردم آخه سوپ بیمارستانننن
*یهو مامان ا/ت و هیونجین با یه قابلمه پر تو دستش میاد تو
هوسوک : ....
ا/ت : سلام ...
مامان. هیونجین این چیه
م ا/ت : سوپ درست کردم برا داماد گلم بخوره خوب بشه
هوسوک : نههه تورو خداااا
ا/ت : *خنده های شیطانی
هه هه
لایک : ۴۸
کامنت : ۵۵
ویو ا/ت : بعد ۴۵ دقیقه هوسوک و منتقل کردن به بخش مامان و بابام و جیمین و میونگ رفتن من موندم و هیونجین
ا/ت : هیونجین شی میگم نمیخای بری خونه یه استراحتی بکنی
خیلی وقته اینجایی
هیونجین : عام ..نه منتظر میمونم تا به هوش بیاد باید یه چیزی رو بهش بگم
ا/ت : چی...
هیونجین : هیچی ...در مورد کاره
ا/ت : دوباره حالش بد نشه
هیونجین : .....نمیدونم باید اروم اروم بهش بگم
ا/ت : خوبه
.....
..........
ویو ا/ت : دو روز از عمل هوسوک میگذره و هنوز به هوش نیومده توی این دو روز همکاراش . هیونجین .رییس پلیس و ... همه اوندن عیادتش
امروزم میخام برم دیدنش کارامو کردم و رفتم بیمارستان هیونجین امروز نیومده بود
پس خودم منتظر موندم یه چند دقیقه گذشت که دیدم دستاش تکون خورد و چشماش و باز کرد فورا رفتم و دکتر رو صدا زدم
دکتر : بلخره به هوش اومدین اقای جانگ
*روبه ا/ت
خب خانم به هوش اومدن و اوضاعشون رو چک کردم
حالشون خوبه
بخیه ها هم خوبه فقط یه امروز رو بمونن فردا مرخص میشن
۵ روز دیگه دوباره بیاین بخیه هارو چک کنم اگه خوب پیش رفت تا ۱۰ روز دیگه بخیه هارو میکشیم
ا/ت : ممنونم آقای دکتر
.....به خانوادم و هیونجین خبر دادم که به هوش اومده خوشحال شدن و گفتن میان دیدنش
ا/ت : هوسوک ...خوبی
میتونی منو ببینی؟
هوسوک : اوهوم ...
*ا/ت کاسه ی سوپ و دست گرفت و گفت : خب حالا این سوپو بخور تا خوب بشی
هوسوک : نمیخام
ا/ت : دلیل نمیشه چون سوپ دوست نداری مثل قدیما نخوری
هوسوک : اما سوپ دوست ندارم نمیخام
ا/ت : یا میخوری یا به زور تو حلقت میکنم
هوسوک : گفتم نمیخام توام نمیتونی
به زور تو حلقم
کنی(چه رابطه ی زیبایی😂💔🤝)
۵ دقیقه بعد/
ا/ت : *خنده های شیطانی
ههه ههه ههه دیدی که تو حلقت کردم
هوسوک : *قاشق آخر سوپی که تو دهنش بود و قورت میده و میگه
: آره.......
....
.........حالم به هم خورد
اگه خودت درست میکردی حداقل راحت تر میخوردم آخه سوپ بیمارستانننن
*یهو مامان ا/ت و هیونجین با یه قابلمه پر تو دستش میاد تو
هوسوک : ....
ا/ت : سلام ...
مامان. هیونجین این چیه
م ا/ت : سوپ درست کردم برا داماد گلم بخوره خوب بشه
هوسوک : نههه تورو خداااا
ا/ت : *خنده های شیطانی
هه هه
لایک : ۴۸
کامنت : ۵۵
۱۹.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.