(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۳
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۳
ویو ا/ت : دیدم روی پیراهنش یه لکه خون برداشت
ا/ت : حح هوسوک خوبی
هوسوک : عاهه ....آره چیزی نیست
هیونجین : میخایی بریم بیمارستان
هوسوک : نه تو برو به کارا برس
برو اداره تا چند روز دیگه منم میام فقط حواستو خوب جمع کن
اصلن نباید از کشور خارج بشه
هیونجین : چشم ....
دیگه میرم
کارم داشتین حتما زنگ بزنین
..
.....
ویو ا/ت : رفتم بالا و جعبه کمک های اولیه رو با یه لباس آوردم تا عوض کنم براش
..
چون هوسوک بخیه داشت مامانم اجازه داد تا چند روز اینجا بمونم تا خوب بشه
کارای شرکتم به جیمین سپردم
همه چیزارو بهش گفتم
و گفتم کارمندا رو در جریان بزاره
هعییی فقط این چند روز که نیستم هواسم بهش باشه....
یه وقت یه کاری با میونگ نکنه
ححح نهههه.....ای بابا این ازش بر میادا ......عح ولش دارم به چی فکر میکنم...
........
لباس قبلی رو در اوردم و یه باند جدید رو زخم گذاشتم و لباس جدید و بهش پوشوندم
هوسوک : مرسی
هوسوک : برای این زحمات مامان و بابات و خودت ممنونم
ا/ت : خاهش کاری نکردم که
*هوسوک همینطور نگاش داره
ا/ت : .....
عامم .....چیه چرا نگام داری
هوسوک : جشن شرکتت به خاطر من خراب شد و نیومدم
تازه بهت تبریک هم نگفتم ببخشید
ا/ت : ای بابا اشکال نداره
هوسوک : ...وقت نشد بهت تبریکم بگما
ا/ت : خب گفتم اشکال نداره
هوسوک : ...عامم...نه خب نشد بهت تبریک بگما...تاره الانم تنهاییماااااااااا
ا/ت : نه خب گفتم اشکا.....
*حرفش با گرفتن موضوع قط شد
ا/ت : .....
دیگه میرم بخابم عین چی خابم میاد😐😂😂😂🙏💜
برا پارت بعد
شرط
لایک : ۴۶
کامنت : ۵۵
ویو ا/ت : دیدم روی پیراهنش یه لکه خون برداشت
ا/ت : حح هوسوک خوبی
هوسوک : عاهه ....آره چیزی نیست
هیونجین : میخایی بریم بیمارستان
هوسوک : نه تو برو به کارا برس
برو اداره تا چند روز دیگه منم میام فقط حواستو خوب جمع کن
اصلن نباید از کشور خارج بشه
هیونجین : چشم ....
دیگه میرم
کارم داشتین حتما زنگ بزنین
..
.....
ویو ا/ت : رفتم بالا و جعبه کمک های اولیه رو با یه لباس آوردم تا عوض کنم براش
..
چون هوسوک بخیه داشت مامانم اجازه داد تا چند روز اینجا بمونم تا خوب بشه
کارای شرکتم به جیمین سپردم
همه چیزارو بهش گفتم
و گفتم کارمندا رو در جریان بزاره
هعییی فقط این چند روز که نیستم هواسم بهش باشه....
یه وقت یه کاری با میونگ نکنه
ححح نهههه.....ای بابا این ازش بر میادا ......عح ولش دارم به چی فکر میکنم...
........
لباس قبلی رو در اوردم و یه باند جدید رو زخم گذاشتم و لباس جدید و بهش پوشوندم
هوسوک : مرسی
هوسوک : برای این زحمات مامان و بابات و خودت ممنونم
ا/ت : خاهش کاری نکردم که
*هوسوک همینطور نگاش داره
ا/ت : .....
عامم .....چیه چرا نگام داری
هوسوک : جشن شرکتت به خاطر من خراب شد و نیومدم
تازه بهت تبریک هم نگفتم ببخشید
ا/ت : ای بابا اشکال نداره
هوسوک : ...وقت نشد بهت تبریکم بگما
ا/ت : خب گفتم اشکال نداره
هوسوک : ...عامم...نه خب نشد بهت تبریک بگما...تاره الانم تنهاییماااااااااا
ا/ت : نه خب گفتم اشکا.....
*حرفش با گرفتن موضوع قط شد
ا/ت : .....
دیگه میرم بخابم عین چی خابم میاد😐😂😂😂🙏💜
برا پارت بعد
شرط
لایک : ۴۶
کامنت : ۵۵
۲۱.۵k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.