اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی و...
پارت:25
دکتر: تبریک میگم بچه دختره
جیمین: یسسسسس اره دختره
دکتر: پسرم هست
جیمین: یعنی دوقلو
دکتر بله مبارک باشه
جیمین/جنی: ممنون
رفتیم نشستیم داخل ماشین
جنی: جیمین
جیمین: جانم
جنی: دلم موچی توت فرنگی میخواد
جیمین: چرا تو از وقتی باردار شدی همش توت فرنگی میخوری
جنی: گیرنده دیگه اه
جیمین: چی شد (نگران)
جنی: ببین دخترتو همش منو لگد میزنه
جیمین: دورش بگردم دختر عزیزم
جنی: یااا جیمین
جیمین: چیه خب بچمه بریم موچی برات بگیرم
جنی: ایش باشه
جیمین: (خنده)
توی راه هیچ حرفی نزدیم بردمش کافه
جیمین: چاگیا بیا اینجا بشین اروم
جنی: باشه
(جنی)
سفارشارو به گارسون دادیم جیمین رو به روم بود چند تا دختر به جیمین نگاه میکردن و میخندیدن
جنی: جیمین
جیمین: جانم
جنی: چاگیا میای کنارم بشینی
جیمین: چرا
جنی:بیا
جیمین: اوکی
اومد کنارم نشست دستشو گذاشتم روی شکمم
جنی: ببین دخترت خیلی شیطونه
جیمین: اره (خنده)
جنی:جیمین چرا این لباس رو پوشیدی
جیمین:وا خودت گفتی اینو بپوش بهت میاد
جنی: اخه اون دوتا دختر دارن به تو نگاه میکنن
جیمین: (خنده) پس خانم خانوما حسودی کردن
جنی: الان یه پسر منو نگاه میکرد حسودی نمی کردی
جیمین: اون پسر غلط کرده به زن و بچه من نگاه کرده
جنی: دیدی اخ دختر اروم بشین دیگه
جیمین: بسه موچی تو بخور بریم
جنی: باشه
موچی که تموم شد رفتیم عمارت جیمین یه پرستار گرفته تا مراقبم باشه
ولی احساس میکنم پرستاره به جیمین چشم داره
جنی: جیمینا فردا بریم خرید
جیمین: ولی تو همچی داری
جنی: برای من نه برای بچه ها
جیمین: اوکی میریم
#he_so
پارت:25
دکتر: تبریک میگم بچه دختره
جیمین: یسسسسس اره دختره
دکتر: پسرم هست
جیمین: یعنی دوقلو
دکتر بله مبارک باشه
جیمین/جنی: ممنون
رفتیم نشستیم داخل ماشین
جنی: جیمین
جیمین: جانم
جنی: دلم موچی توت فرنگی میخواد
جیمین: چرا تو از وقتی باردار شدی همش توت فرنگی میخوری
جنی: گیرنده دیگه اه
جیمین: چی شد (نگران)
جنی: ببین دخترتو همش منو لگد میزنه
جیمین: دورش بگردم دختر عزیزم
جنی: یااا جیمین
جیمین: چیه خب بچمه بریم موچی برات بگیرم
جنی: ایش باشه
جیمین: (خنده)
توی راه هیچ حرفی نزدیم بردمش کافه
جیمین: چاگیا بیا اینجا بشین اروم
جنی: باشه
(جنی)
سفارشارو به گارسون دادیم جیمین رو به روم بود چند تا دختر به جیمین نگاه میکردن و میخندیدن
جنی: جیمین
جیمین: جانم
جنی: چاگیا میای کنارم بشینی
جیمین: چرا
جنی:بیا
جیمین: اوکی
اومد کنارم نشست دستشو گذاشتم روی شکمم
جنی: ببین دخترت خیلی شیطونه
جیمین: اره (خنده)
جنی:جیمین چرا این لباس رو پوشیدی
جیمین:وا خودت گفتی اینو بپوش بهت میاد
جنی: اخه اون دوتا دختر دارن به تو نگاه میکنن
جیمین: (خنده) پس خانم خانوما حسودی کردن
جنی: الان یه پسر منو نگاه میکرد حسودی نمی کردی
جیمین: اون پسر غلط کرده به زن و بچه من نگاه کرده
جنی: دیدی اخ دختر اروم بشین دیگه
جیمین: بسه موچی تو بخور بریم
جنی: باشه
موچی که تموم شد رفتیم عمارت جیمین یه پرستار گرفته تا مراقبم باشه
ولی احساس میکنم پرستاره به جیمین چشم داره
جنی: جیمینا فردا بریم خرید
جیمین: ولی تو همچی داری
جنی: برای من نه برای بچه ها
جیمین: اوکی میریم
#he_so
۹.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.