اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی و...
پارت:26
(فردا)
(جیمین)
جنی: جیمین جیمین پاشو پاشو دیگه
جیمین: ولم کن
جنی: جیمین ساعت 3 بعد از ظهره بلند شو دیگه اخخ
جیمین: ساعت 3 بعد از ظهر
جنی: جیمین قرار بود امروز بریم خرید
جیمین: اوکی چند دقیقه دیگه میریم
یه حموم 5 مین گرفتم حولم رو دور کمرم بستم اومدم بیرون جنی نبود
هوف یه شلوار مشکی و یه تیشرت کرمی پوشیدم موها رو حالت دادم کفش مشکیم رو پوشیدم رفتم پایین
جنی: اوه بیا ناهار بخور
جیمین: خودت درست کردی هوم
جنی: اوهوم
بعد ناهار رفتیم یه پاساژ مخصوص اول از کاغذ دیواری شروع کردیم
جنی: من برای پسرم انتخاب میکنم
جیمین: منم برای دخترم انتخاب میکنم
بعد 20 مین یه کاغذ دیواری خیلی خیلی خوشگل دیدم درست ساده بود اما واقعا زیبای بود کاغذ دیواری دخترم ابی بود با ابر های ریز و درشت
داشت برای پسرم سبز بود و روش دخت و گل داشت
برای تخت یه تخت سفید ابی با ابر برای دخترم یه سبز درخت برای پسرم
لباس کفش کلاه کمد فرش و... همش رو ست گرفتیم فرش رو سفارش دادیم تا مثل کاغذ دیواری باشه از ساعت 3:35 اومدیم 11:55 دیقه داریم بر میگردیم اخه خدا خیلی خستم از خستگی روی مبل خابم برد
(جنی)
از وقتی اومدیم جیمین از خستگی روی مبل خیلی کیوت خوابیده خدا
بستنی توت فرنگی با بستنی شکلاتی رو برداشتم شروع کردم به خوردن
ساعت دیگه نزدک به 1 بود
جنی: جیمین عزیزم
جواب نداد
جنی: اوکی خودت خواستی
جنی: جیمین (جیغ)
جیمین: بله جانم چی شده (نگران)
جنی: بیا بریم رو تخت بخوابیم
جیمین: برای این منو اینجوری بیدار کردی
رفت بالا روی تخت دراز کشید روش رو اون ور کرد و خوابید نه بابا امشب هم مثل همیشه بغلم میکنه اما بغلم نکرد
(4ماه بعد)
اتاق بچه ها تموم شده جیمین انقدر سر وسایل های دخترش حسآس بود پدر یا رو رو در اورد بچه هام چند روز دیگه بدنیا میان استرس وحشتناکی داشتم ولی چه میشه کرد داشتم تلوزیون میدیدم زیر دلم درد شدیدی گرفت
جنی:ج.... جیمین (جیغ)
جیمین:چی شده (نگران)
جنی: ج.. جیمین بچه
جیمین: الان میریم بیمارستان
سریع براید استایل بغلم کرد برد سمت ماشین خیلی سریع حرکت میکرد
بعد 10 مین رسیدیم یه بیمارستان نزدیک
جیمین: دکتر مین
دکتر مین: چی شد بچه ها سریع اتاق عمل رو اماده کنید
جیمین: دکتر مین هر سه تا رو ازتون سالم میخوام
دکتر مین: حتما
(جیمین)
ساک بچه ها یادم رفت سریع رفتم خونه و ساک هاشون رو اوردم نشستم رو صندلی بعد 2 ساعت طاقت فرسا دکتر مین اومد بیرون
جیمین: دکتر
دکتر مین: تبریک میگم اقای پارک
جیمین:هوفف ممنون دکتر
بعد از رفتن دکتر مین دوتا بچه کوچولو دست پرستارا بود خیلی ناز و کوچولو بودن
#he_so
پارت:26
(فردا)
(جیمین)
جنی: جیمین جیمین پاشو پاشو دیگه
جیمین: ولم کن
جنی: جیمین ساعت 3 بعد از ظهره بلند شو دیگه اخخ
جیمین: ساعت 3 بعد از ظهر
جنی: جیمین قرار بود امروز بریم خرید
جیمین: اوکی چند دقیقه دیگه میریم
یه حموم 5 مین گرفتم حولم رو دور کمرم بستم اومدم بیرون جنی نبود
هوف یه شلوار مشکی و یه تیشرت کرمی پوشیدم موها رو حالت دادم کفش مشکیم رو پوشیدم رفتم پایین
جنی: اوه بیا ناهار بخور
جیمین: خودت درست کردی هوم
جنی: اوهوم
بعد ناهار رفتیم یه پاساژ مخصوص اول از کاغذ دیواری شروع کردیم
جنی: من برای پسرم انتخاب میکنم
جیمین: منم برای دخترم انتخاب میکنم
بعد 20 مین یه کاغذ دیواری خیلی خیلی خوشگل دیدم درست ساده بود اما واقعا زیبای بود کاغذ دیواری دخترم ابی بود با ابر های ریز و درشت
داشت برای پسرم سبز بود و روش دخت و گل داشت
برای تخت یه تخت سفید ابی با ابر برای دخترم یه سبز درخت برای پسرم
لباس کفش کلاه کمد فرش و... همش رو ست گرفتیم فرش رو سفارش دادیم تا مثل کاغذ دیواری باشه از ساعت 3:35 اومدیم 11:55 دیقه داریم بر میگردیم اخه خدا خیلی خستم از خستگی روی مبل خابم برد
(جنی)
از وقتی اومدیم جیمین از خستگی روی مبل خیلی کیوت خوابیده خدا
بستنی توت فرنگی با بستنی شکلاتی رو برداشتم شروع کردم به خوردن
ساعت دیگه نزدک به 1 بود
جنی: جیمین عزیزم
جواب نداد
جنی: اوکی خودت خواستی
جنی: جیمین (جیغ)
جیمین: بله جانم چی شده (نگران)
جنی: بیا بریم رو تخت بخوابیم
جیمین: برای این منو اینجوری بیدار کردی
رفت بالا روی تخت دراز کشید روش رو اون ور کرد و خوابید نه بابا امشب هم مثل همیشه بغلم میکنه اما بغلم نکرد
(4ماه بعد)
اتاق بچه ها تموم شده جیمین انقدر سر وسایل های دخترش حسآس بود پدر یا رو رو در اورد بچه هام چند روز دیگه بدنیا میان استرس وحشتناکی داشتم ولی چه میشه کرد داشتم تلوزیون میدیدم زیر دلم درد شدیدی گرفت
جنی:ج.... جیمین (جیغ)
جیمین:چی شده (نگران)
جنی: ج.. جیمین بچه
جیمین: الان میریم بیمارستان
سریع براید استایل بغلم کرد برد سمت ماشین خیلی سریع حرکت میکرد
بعد 10 مین رسیدیم یه بیمارستان نزدیک
جیمین: دکتر مین
دکتر مین: چی شد بچه ها سریع اتاق عمل رو اماده کنید
جیمین: دکتر مین هر سه تا رو ازتون سالم میخوام
دکتر مین: حتما
(جیمین)
ساک بچه ها یادم رفت سریع رفتم خونه و ساک هاشون رو اوردم نشستم رو صندلی بعد 2 ساعت طاقت فرسا دکتر مین اومد بیرون
جیمین: دکتر
دکتر مین: تبریک میگم اقای پارک
جیمین:هوفف ممنون دکتر
بعد از رفتن دکتر مین دوتا بچه کوچولو دست پرستارا بود خیلی ناز و کوچولو بودن
#he_so
۹.۶k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.