دوست برادرم پارت42
دامی با لحنی نا امید گفت
دامی:تو دروغ میگی میخوای من حسودی کنم
هردو خیره هم بودن جیمین گفت
جیمین:بیشتر از این خودت رو کوچک نکن فقط از زندگیم گمشو بیرون
دامی نا امید ادامه داد
دامی:ایا اون طور که من رو دوست داشتی اون رو هم دوست داری؟
نه...اون نمیتونه مثل من باشه درسته!؟
جیمین دست هاش رو تو جیبش برد و با تکیه دادن با کانت به این فکر کرد که حسش به میسو چیه اما چیزی بجز یه حس ارامش و یا حس خوب که ازش میگرفت عایدس نشد خودش هم نمیدونست حسش به میسو چیه اما با این حال محکم گفت
جیمین:بله دوسش دارم حتی بیشتر از تو...حاهم از جلو چشمام گم شو و دیگه تو زندگیم پیدات نشه
اما اون دختر بی ح*یا انگار دست بر دار نبود که با ع*شوه گفت
دامی: و اگه من اون جایی که تو گذشته خالی جاش گذاشتم رو دوباره پر کنم
جیمین شروع کرد به فکر کردن به گذشته ای که باهم داشتن درسته خاطرت خیلی خوبی باهم داشتن که فراموش شدنی نبود تازه اون اولین عشقش بو برای همین فراموش کردن دامی سخت بود ولی الان واقعا حسی بهش نداشت...
پس عصبی گفت
جیمین:و اون وقت تو برنده داستانی ...چیزی که هیچ وقت اجازه نمیدم !
دامی که نا امید شده بود جیمین دیگه بهش جوابی نمیده کیفش رو بر داشت و سمت بیرون حرکت کرد و بعد چند دقیقه صدای در اصلی اومد که نشون از رفتنش میداد
با عصبانیت چشم هاش رو بست و از لای دندون هاش غرید
جیمین:لع*نت بهت
وبعد هر چی که رو میز بود رو پرت کرد رو زمین بیشتر ظرف ها رو شکست وقتی یکم اروم تر شد گوشیش رو بیرون اورد تا بینه تماسی از میسو داره یا نه و در کمال تعجب هیچی !
اما اون ها قرار بود فیلم ببینن امشب و مهم تر از اون میسو همیشه شبا باهاش تماس میگرفت و اون همیشه میومد تا دلخوری هاشون رو از بین ببره و اینکه امشب هیچ خبری نبود غیر قابل باور بود
دستش رو رو دکمه تماس گزاشت و بعد منتظر شد که میسو جواب بده اما بعد بوق های زیادی که خورد هیچ جوابی در یافت نکرد و جیمین از این که این چند روز به خاطر دامی اون رو پشت گوش انداخته بود پشیمون بود...دوباره باهاش تماس گرفت که این بار هم نا موفق بود ....پس با فکر اینکه ممکنه ازش دلخور باشه دیگه بهش زنگ نزد...و با خودش زمزمه کرد
جیمین: شاید خوابیده !
*****
اینم هفت پارت برای هفت روز هفته که نبودم ...لایک یادتون نره😉💗✨
دوستان الان اخر هفته هافقط پارت میزارم به خاطر شرایطم کامنت هم بزارید تا پارت بیشتر بزارم 💗💫
دامی:تو دروغ میگی میخوای من حسودی کنم
هردو خیره هم بودن جیمین گفت
جیمین:بیشتر از این خودت رو کوچک نکن فقط از زندگیم گمشو بیرون
دامی نا امید ادامه داد
دامی:ایا اون طور که من رو دوست داشتی اون رو هم دوست داری؟
نه...اون نمیتونه مثل من باشه درسته!؟
جیمین دست هاش رو تو جیبش برد و با تکیه دادن با کانت به این فکر کرد که حسش به میسو چیه اما چیزی بجز یه حس ارامش و یا حس خوب که ازش میگرفت عایدس نشد خودش هم نمیدونست حسش به میسو چیه اما با این حال محکم گفت
جیمین:بله دوسش دارم حتی بیشتر از تو...حاهم از جلو چشمام گم شو و دیگه تو زندگیم پیدات نشه
اما اون دختر بی ح*یا انگار دست بر دار نبود که با ع*شوه گفت
دامی: و اگه من اون جایی که تو گذشته خالی جاش گذاشتم رو دوباره پر کنم
جیمین شروع کرد به فکر کردن به گذشته ای که باهم داشتن درسته خاطرت خیلی خوبی باهم داشتن که فراموش شدنی نبود تازه اون اولین عشقش بو برای همین فراموش کردن دامی سخت بود ولی الان واقعا حسی بهش نداشت...
پس عصبی گفت
جیمین:و اون وقت تو برنده داستانی ...چیزی که هیچ وقت اجازه نمیدم !
دامی که نا امید شده بود جیمین دیگه بهش جوابی نمیده کیفش رو بر داشت و سمت بیرون حرکت کرد و بعد چند دقیقه صدای در اصلی اومد که نشون از رفتنش میداد
با عصبانیت چشم هاش رو بست و از لای دندون هاش غرید
جیمین:لع*نت بهت
وبعد هر چی که رو میز بود رو پرت کرد رو زمین بیشتر ظرف ها رو شکست وقتی یکم اروم تر شد گوشیش رو بیرون اورد تا بینه تماسی از میسو داره یا نه و در کمال تعجب هیچی !
اما اون ها قرار بود فیلم ببینن امشب و مهم تر از اون میسو همیشه شبا باهاش تماس میگرفت و اون همیشه میومد تا دلخوری هاشون رو از بین ببره و اینکه امشب هیچ خبری نبود غیر قابل باور بود
دستش رو رو دکمه تماس گزاشت و بعد منتظر شد که میسو جواب بده اما بعد بوق های زیادی که خورد هیچ جوابی در یافت نکرد و جیمین از این که این چند روز به خاطر دامی اون رو پشت گوش انداخته بود پشیمون بود...دوباره باهاش تماس گرفت که این بار هم نا موفق بود ....پس با فکر اینکه ممکنه ازش دلخور باشه دیگه بهش زنگ نزد...و با خودش زمزمه کرد
جیمین: شاید خوابیده !
*****
اینم هفت پارت برای هفت روز هفته که نبودم ...لایک یادتون نره😉💗✨
دوستان الان اخر هفته هافقط پارت میزارم به خاطر شرایطم کامنت هم بزارید تا پارت بیشتر بزارم 💗💫
۳۶.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.