part1
part1
سلامممم من لی سون هی هستم ۲۰سالمه و خب دختره شادو شیطونی هستم و تقریبا همه از دسته شیطونیام خسته شدن لقب هایه زیادی سره اینکارام گرفتم که اگه بشنوین از تعجب شاخ درمیارین دوستای زیادی ندارم فقط بورامه که بهترین دوستمهه عاشقشم مثل خودمه همیشه پشتم بوده.اوه راستی یادم رفت هیونجین دوست پسر بنده هستن و از ته دل عاشقشم تو پاریس باهم دیگه آشناشدیم اون ۲۵ سالشه ولی به شدت خوش قیافه،جذاب بعضی اوقاتم کیوت زر زدم همیشا کیوته و اینکه........
(علامت بورام ×)
×آهای گراز داری با کی حرف میزنی؟!نکنه دیوونه شدی؟
دیوونه تو شدم
×ای خداااا بازم رفته بودی پیش جین هیونگ
چطور(خنده)
×زهرمار دوباره داری لاس میزنی
(خنده)
×کوفت
سونبههههه
×چیشد تا دیروز خر شرک بودم الان شدم سونبهه
آره(خنده)
×ای درد آها راستی چه خبر از دوست پسرت چند روزی هست دربارش حرف نمیزنی البته تا الان که داشتی با جنه کلاس حرف میزدی
خب اون در کنار درس خوندن کارم میکنه دیگه چند روزی هست ایگنورم میکنه و فکر میکنم به خاطر کار شرکته که نمیتونه باهام حرف بزنه
×شاید ولی حواست باشه در هرصورت تو دیگه با مادرت زندگی نمیکنی با هیونجین زندگی میکنی
آره میدونم از وقتی بابام فوت کرد مامانم خیلی کار کرد تا بتونه خرج تحصیلمو بده و همینطور خرج خوراکو لباسو اجاره خونه و خیلی چیزا
×میدونم
من نمیخواستم دیگه پیشش نباشم ولی ننیتونستم بزارم در این از خودش کار بکشه مجبور شدم..
×مجبور شدی بفرستیش خونه سالمندان میدونم و اونم ازت نفرت پیدا کرد و فکر کرد تو قدرشو نمیدونی
آره
×ولی درکل بازم مراقب هیونجین باش
اوهوم
معلم اومددد پاشید
؛؛؛؛؛سلام بچه ها امروز قراره درمورد......
دلم بغل هیونجینو میخواد ولی بازم بهش شک دارم نکنه داره بهم خیانت میکنه نه سون هی امکان نداره بهت خیانت کنه بعد کلاس بهش زنگ میزنم
۱ساعتونیم بعد
؛؛؛؛؛خب بچه ها کلاس تموم شد خسته نباشید
وسایلمو جمع کردم با بورام زدم بیرون گوشیو برداشتم خواستم به هیون زنگ بزنم ولی پشیمون شدم بهش پیام دادم:
کجایی؟! شرکت چطور؟
امشب بریم بیرون؟ نه وقت ندارم
چرا؟! کارایه شرکت زیاده
ما الان ۳ساله با همدیگه ایم این دیگه چه رفتاریه؟! خیله خب شب بیا حرف بزنیم
کجا؟! کافه بغل خونمون
باشه میبینمت بای
بای
×چیشد؟!
یه جوری حرف میزنه انگار.......(گوشی زنگ خورد)
سلامممم من لی سون هی هستم ۲۰سالمه و خب دختره شادو شیطونی هستم و تقریبا همه از دسته شیطونیام خسته شدن لقب هایه زیادی سره اینکارام گرفتم که اگه بشنوین از تعجب شاخ درمیارین دوستای زیادی ندارم فقط بورامه که بهترین دوستمهه عاشقشم مثل خودمه همیشه پشتم بوده.اوه راستی یادم رفت هیونجین دوست پسر بنده هستن و از ته دل عاشقشم تو پاریس باهم دیگه آشناشدیم اون ۲۵ سالشه ولی به شدت خوش قیافه،جذاب بعضی اوقاتم کیوت زر زدم همیشا کیوته و اینکه........
(علامت بورام ×)
×آهای گراز داری با کی حرف میزنی؟!نکنه دیوونه شدی؟
دیوونه تو شدم
×ای خداااا بازم رفته بودی پیش جین هیونگ
چطور(خنده)
×زهرمار دوباره داری لاس میزنی
(خنده)
×کوفت
سونبههههه
×چیشد تا دیروز خر شرک بودم الان شدم سونبهه
آره(خنده)
×ای درد آها راستی چه خبر از دوست پسرت چند روزی هست دربارش حرف نمیزنی البته تا الان که داشتی با جنه کلاس حرف میزدی
خب اون در کنار درس خوندن کارم میکنه دیگه چند روزی هست ایگنورم میکنه و فکر میکنم به خاطر کار شرکته که نمیتونه باهام حرف بزنه
×شاید ولی حواست باشه در هرصورت تو دیگه با مادرت زندگی نمیکنی با هیونجین زندگی میکنی
آره میدونم از وقتی بابام فوت کرد مامانم خیلی کار کرد تا بتونه خرج تحصیلمو بده و همینطور خرج خوراکو لباسو اجاره خونه و خیلی چیزا
×میدونم
من نمیخواستم دیگه پیشش نباشم ولی ننیتونستم بزارم در این از خودش کار بکشه مجبور شدم..
×مجبور شدی بفرستیش خونه سالمندان میدونم و اونم ازت نفرت پیدا کرد و فکر کرد تو قدرشو نمیدونی
آره
×ولی درکل بازم مراقب هیونجین باش
اوهوم
معلم اومددد پاشید
؛؛؛؛؛سلام بچه ها امروز قراره درمورد......
دلم بغل هیونجینو میخواد ولی بازم بهش شک دارم نکنه داره بهم خیانت میکنه نه سون هی امکان نداره بهت خیانت کنه بعد کلاس بهش زنگ میزنم
۱ساعتونیم بعد
؛؛؛؛؛خب بچه ها کلاس تموم شد خسته نباشید
وسایلمو جمع کردم با بورام زدم بیرون گوشیو برداشتم خواستم به هیون زنگ بزنم ولی پشیمون شدم بهش پیام دادم:
کجایی؟! شرکت چطور؟
امشب بریم بیرون؟ نه وقت ندارم
چرا؟! کارایه شرکت زیاده
ما الان ۳ساله با همدیگه ایم این دیگه چه رفتاریه؟! خیله خب شب بیا حرف بزنیم
کجا؟! کافه بغل خونمون
باشه میبینمت بای
بای
×چیشد؟!
یه جوری حرف میزنه انگار.......(گوشی زنگ خورد)
۲.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.