فیک چرا تو

فیک: چرا تو؟
        پارت بیست و هفت☆

لِئو: هیسسس آروم باش*باصدای آروم*
یونا: باشههه*باصدای آروم*
+کفشات... کفشاتو بردار*باصدای آروم*
_باشه... اینقد بم استرس نده
<رسیدن جلو در اتاق لِئو>
•صدا•↪لِئو داری چیکار میکنی*خمیازه*
&#x27;از ترس سریع یونا رو پرت میکنه تو اتاق&#x27;
لِئو: ب... بله خاله؟*ترسیده*
مامان یونا: این وقت شب برو بخواب دیگه منم تشنمه*خواب آلود*
لِئو: باشه خاله شب بخیر*نفس عمیق*
<در رو قفل میکنه>
~از اینجا به بعد تُن صداشون آرومه~
یونا: یااا چرا هلم دادی نزدیک بود سرم بخوره به لبه میز
لِئو: ببخشید خاله یهویی اومد قلبم ریخت.... عاا راستی لباس نداری درسته
یونا: اَاَاَه یادم رفت از داخل یه دس لباس بردارم...
+اون لباسه رو میخوای؟ مامانت گذاشتش تو اتاق من
_محض رضای خدا فقط بندازش بره....میشه لباس بهم قرض بدی با اون راحت نیستم اون شب اینقد معذب بودم ک...
+الان دیگه نباید معذب باشی.... 
_چرا نباید مع...°تازه منظور لِئو رو گرف°یاااا واقعاک...
+خب راست میگم دیگه الان که نباید معذب باشی همونا رو بپوش من پشتمو میکنم.....
_آیشش چرا اذیتم میکنی
+من برم دستشویی....
<از اتاق رفت بیرون>
[أروم باش یونا فقط قراره بخوابیم همین.... ولی آخه چرا آدمو تحت فشار میزاره این انصاف نیست... نکنه... نکنه... یااا یونا دیوونه شدی ولش کن به این چیزا فک نکن فقط یه خوابه فقط خوابه...]
لِئو: عاا لباساتو پوشیدی^_^ خب دیگه چراغارو خانوش میکنم...
یونا: باش*معذب*[هوففف فقط یه خوابه..]
+تو بالا میخوابی یا من؟(منظورش تخته)
_نه من رو زمین راحت ترم...*معذب*
+تعارف میکنی!  بیا بالا بخواب من جای تو میخوابم... گفتم ک نمیتونم بذارم مهمونم پایین بخوابه... زمین سفته
_خب پس من تو پذیرایی میخوابم
+حالت خوبه؟ به زور اومدیم تو اتاق درو قفل کردیم که تورو نبینن بعد حالا...
_اومم درسته یادم رفت*خنده معذبانه*
+یونا بیا رو تخت بخواب
_هوم؟ و.....    +بیا گفتم
مرسیی که حمایت میکنین🥺
منتظر پارت های بعدی باشین🎀
دیدگاه ها (۳)

فیک: چرا تو؟         پارت بیست و هشت☆ <میشینه رو تخت> 'لِئو ...

فیک: چرا تو؟         پارت بیست ونه☆ یونا: چرا اینقد کندی بدو...

فیک: چرا تو؟         پارت بیست و شش☆ •صدا•↪هعیی بچه ها این ه...

فیک: چرا تو؟          پارت بیست و پنج☆ یونا: چی؟ لِئو: برام ...

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط