★سختی★
★سختی★
پارت ۲۵...
با شنیدن صدایی مثل دعوا و درگیری چشماشو باز کرد.
به آلفاهای دورش نگاهی انداخت، ظاهرا اونا هم خبری نداشتن.
خیلی سریع تر از چیزی که حدس میزد همه آماده شدن و به سمت تالار اصلی حرکت کردن.
میتونست کیم تهیونگ رو بین اون همه آدم به راحتی تشخیص بده که با چند نفر دیگه که مسلما آلفا نبودن حرف میزد.
قطع شدن صدای درگیری میتونست بخاطر اون رئیس بد اخلاق باشه.
فقط نمیتونست بفهمه که چرا عده ای امگا و بتا با درجه بالا حضور دارن و از همه مهم تر دلیل عصبانیتشون چیه؟
اهمیتی نداد و به دنبال بقیه جلو رفت.
سعی کرد زیاد نزدیک تهیونگ نباشه ولی همون اول نگاهشو روی خودش حس کرد.
چهره عصبانی چند مرد و زن رو میدید که کیم تهیونگ رو مخاطب قرار دادن ولی اون عوض*ی فقط با نیشخند بهشون زل زده بود .
کمی اونور تر سهونو دید که ظاهرا مضطرب بود و سعی میکرد جو رو آروم کنه.
هیچکس غیر از افراد تهیونگ جرات حرف زدن نداشت و برای همین سکوت نسبی ای برقرار بود.
پسر آلفا: چخبر شده؟
صدای کسی رو مشت سرش شنید.
سوالی بود که برای خودشم پیش اومده بود.، پس فقط ساکت موند تا ادامه مکالمه رو بشنوه.
یکی از پسرای آلفا: میگن از طرف دولت اومدن تا رئیس کیم رو بازخواست کنن. دیروز تمام مردمی که برای اعتراض اومده بودن رو انداخته زندان.
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که اون آلفا خیلی عوضیه.
دوباره ه سعی کرد روی مکالمه دو نفر پشتش تمرکز کنه.
پسر آلفا: ولی من شنیدم میگن اینا برای بر کناریشه.
با بلند شدن صدای خنده تهیونگ مکالمه قطع شد.
همه توجه ها به سمت تهیونگ جلب شد.
بعد از اینکه خندش قطع شد با دستش به جونگکوک اشاره کرد.
کاری که باعث خشک شدن پسر کوچیکتر شد.
واقعا ترسیده بود و نمیتونست دستور تهیونگو نادیده بگیره پس فقط خودشو بهش رسوند.
ادامه دارد...
پارت ۲۵...
با شنیدن صدایی مثل دعوا و درگیری چشماشو باز کرد.
به آلفاهای دورش نگاهی انداخت، ظاهرا اونا هم خبری نداشتن.
خیلی سریع تر از چیزی که حدس میزد همه آماده شدن و به سمت تالار اصلی حرکت کردن.
میتونست کیم تهیونگ رو بین اون همه آدم به راحتی تشخیص بده که با چند نفر دیگه که مسلما آلفا نبودن حرف میزد.
قطع شدن صدای درگیری میتونست بخاطر اون رئیس بد اخلاق باشه.
فقط نمیتونست بفهمه که چرا عده ای امگا و بتا با درجه بالا حضور دارن و از همه مهم تر دلیل عصبانیتشون چیه؟
اهمیتی نداد و به دنبال بقیه جلو رفت.
سعی کرد زیاد نزدیک تهیونگ نباشه ولی همون اول نگاهشو روی خودش حس کرد.
چهره عصبانی چند مرد و زن رو میدید که کیم تهیونگ رو مخاطب قرار دادن ولی اون عوض*ی فقط با نیشخند بهشون زل زده بود .
کمی اونور تر سهونو دید که ظاهرا مضطرب بود و سعی میکرد جو رو آروم کنه.
هیچکس غیر از افراد تهیونگ جرات حرف زدن نداشت و برای همین سکوت نسبی ای برقرار بود.
پسر آلفا: چخبر شده؟
صدای کسی رو مشت سرش شنید.
سوالی بود که برای خودشم پیش اومده بود.، پس فقط ساکت موند تا ادامه مکالمه رو بشنوه.
یکی از پسرای آلفا: میگن از طرف دولت اومدن تا رئیس کیم رو بازخواست کنن. دیروز تمام مردمی که برای اعتراض اومده بودن رو انداخته زندان.
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که اون آلفا خیلی عوضیه.
دوباره ه سعی کرد روی مکالمه دو نفر پشتش تمرکز کنه.
پسر آلفا: ولی من شنیدم میگن اینا برای بر کناریشه.
با بلند شدن صدای خنده تهیونگ مکالمه قطع شد.
همه توجه ها به سمت تهیونگ جلب شد.
بعد از اینکه خندش قطع شد با دستش به جونگکوک اشاره کرد.
کاری که باعث خشک شدن پسر کوچیکتر شد.
واقعا ترسیده بود و نمیتونست دستور تهیونگو نادیده بگیره پس فقط خودشو بهش رسوند.
ادامه دارد...
۳.۶k
۲۸ آبان ۱۴۰۳