تک پارتی

تک پارتی
#بانوی_مخفیانه_ی_من
انداختن پرونده *
{انگار باز باید تغییر چهره بدم و برم یکی رو بکشم ؟ خسته شدم دیگه رئیسسسسس }
"غر نزن دازای باید انجام بدی این معموریت مهمه "
{همش همینو میگی .....اوف......بیخیال.....اون کارمند جدیدت اومد ؟}
"آره "
{کجاست ؟}
"چیکار داری ؟ باز میخوای درخواست بدی ؟"
{ای بابا رئیسسسس....شاید اگه خوب باشه قصد مردن با هم رو بهش پیشنهاد نکنم}
"آره توهم گفتیو منم باور کردم...."
برداشتن تلفن *
"عزیزم ...دوتا قهوه تلخ میاری ؟ "
.................فرد پشت تلفن*
"مرسی بیار تو اتاقم"
{بهش میگی عزیزم؟} *جدی به سبک خنده*
"آره چطور ؟ نکنه دیدیش ازش خوشت اومده ؟" *لبخند مرموز *
{آه...چرا باید زنی که ندیدم عاشقش بشم ؟...فقط دارم میگم....انقدر بهش زود دل نبند.....شاید دیدی .......همون زن تورو به کشتن داد}
"واو دازای توهم زدی؟ چرا انقدر جدی ؟ اون فقط یک کارمنده...."
{باشه هر جور راحتی....فقط نصیحتت کردم}
در زدن *
"بیا تو"
^بفرمایید قهوتون......رئیس^
"عزیزم لازم نیست رئیس صدام کنی *دستش رو میگیره*"
^متاسفم رئیس.....اما من جایگاهی دارم *پس زدن دستش*^
"اوه چه خشن....."
{پس تو.....کارمند جدیدی؟}
^بله آقای اوسامو ^
{خوشبختم خانم_}
^ناکاهارا......چویا ناکاهارا هستم^
{آه.....خوشبختم }
^مرسی.......چیز دیگه ای میل دارین؟^
"نه مرسی میتونی بری "
^پس با اجازه^
رفتن *
{خببببببب من دیگه برم }
"کجا ؟ قهوتو نخوردی که...."
{نمیخوام.....تپش قلب میگیرم }
"اوه.......از کی برای من دکتر شدی؟"
{دیگه دیگه.....خب من برم معموریت دارممم}
" خیلی خب باش....به سلامت"
{خدافظ}
رفتن بیرون....*
{ببخشید....}
£بله؟£
{کافی شاپتون کجاست؟}
£پایین سمت راست£
{مرسیییی}
£خواهش میکنم£
رفتن به طبقه پایین و رسیدن به کافه*
قدم های استوار......درست کردن کت و کربات ......{ببخشید میتونم برم داخل کافه دستم رو بشورم؟}
€آا....ب...بله حتما€
{مرسی}
وارد شدن به داخل داخل اتاق آشپز *
در حال شستن دست*
^چیزی شده آقای اوسامو؟^
{ببینم میخوای همینجوری اوسامو صدام بزنی ؟}
^برای معموریت باید اینطور فعلا صداتون بزنم^
{هه.......معموریت؟......اما من دیگه دارم دیونه میشم}
نزدیک شدن*
^آقای اوسامو؟^
{چویا تمومش کن.......نمیخوام اینطور صدام بزنی}
^ببینم اینجا توقع داری شوهرم یا ددی صدات کنم؟^
{خب برای چی نمیگی؟}
^اینجا دوربین داره فاصلتو رعایت کن دازای!^
{هاه دوربین؟ اما خیلی وقته از کار افتاده }
^چ.....چی؟ تو از کار انداختی؟^
{شوهرتون دست کم گرفتی....عزیزم}
{آه راستی......بهش اخطار بده که دیگه اونطور صدات نزنه.....}
^عشقم یکم دیر گفتی.....اون دیگه تا الان مرده....^
{وایی عاشقتم بانوی مخفی منننن}
^خیل خب دیگه لوس نشو^
{عه...عشقممممم}
^بسه دیگه الان یکی میبینه آخر معموریت به چوخ میریم ^
{مهم نیست....*جدی*}
^د....دازای؟^
گرفتن کمر چویا*
{دیگه نمیتونم تحمل کنم......}
^آه لعنتی....^
گرفتن گردنشو.....دیگه.....بعله......بوس رو رفتن👍✨🌸
دیدگاه ها (۰)

☆☆#سناریو_تک_پارتیموضوع:اگه تولدت باشه چجوری غافل گیرت می کن...

برو بخون

ماموریتای امروزش خیلی سخت بودن مافیا کشته های نسبتا زیادی تو...

پوستش امروز کنده شده بود دو تا تلاش برای خودکشی کرد که هردوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط