💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 6🤍✨
(از زبان یونا)
گوشیو قطع کردم و گذاشتم توی جیبم اومدم قدم بردارم ک برم بیرون از اتاق یکی در زد .....
یونا: بله
تهیونگ:اجازه هست😁
یونا:بلههه
تهیونگ اومد داخل و گفت
تهیونگ:نمیخوای بیای پایین غذا سرد شد خانم کوچولو
یونا: ببخشید این مینجی گاو زنگ زده بود سه ساعته رو مخم داره حرف میزنه
تهیونگ:🙂😂😂😂
یونا:خب بریم پایین دیگه خیلی گشنمه
تهیونگم با سر حرفمو تایید کرد و رفتیم پایین....
(یک ساعت بعد )
غذا مونو خوردیم و اومدم داخل اتاقم زیاد خوابم نمیاد حوصلم سر رفته چیکار کنم 😕
یکم مکث کردم ک یه فکری ب سرم زد...
یادم اومد اون روز ی سریال قشنگ پیدا کردم برم ببینم تهیونگ بیکاره ک باهم فیلم ببینیم ..
رفتم سمت اتاقش و در زدم
تهیونگ:بله
یونا:منم داداشی
تهیونگ:بیا داخل عزیزم
رفتم داخل و ب تهیونگ گفتن اونم خوابش نمیومد پس رفتم کلیی خوراکی برداشتم و رفتم تو اتاقم تا تهیونگ بیاد خوراکیارو چیدم و فیلمو پیدا کردم ک تهیونگ اومد و باهم نشستیم فیلمو دیدیم و خوراکیارو خوردیم
(چند ساعت بعد)قسمت آخر سریال بود و داشتیم باهم نگا میکردیم ...
اصلا حواسم ب تهیونگ نبود
همینجوری ک داشتم پاستیلو میزاشتم تو دهنم ک یک چیزی افتاد رو شونم
وقتی نگا کردم دیدم تهیونگ خوابش برده و خیلی تو خواب کیوتهههه🥺
نخواستم بیدارش کنم پس خوراکیا و لب تابو جم کردم کنار تهیونگ دراز کشیدم و خوابم برد...
(چون یونا تا چند وقت پیش توی خواب تکون زیاد میخورده و بعضی موقع ها از رو تخت میوفتاده واسه همین تختش 2نفرس)
.......
(پایان پارت ششم .... تا پارت بعد🖐🏻❤️)
part 6🤍✨
(از زبان یونا)
گوشیو قطع کردم و گذاشتم توی جیبم اومدم قدم بردارم ک برم بیرون از اتاق یکی در زد .....
یونا: بله
تهیونگ:اجازه هست😁
یونا:بلههه
تهیونگ اومد داخل و گفت
تهیونگ:نمیخوای بیای پایین غذا سرد شد خانم کوچولو
یونا: ببخشید این مینجی گاو زنگ زده بود سه ساعته رو مخم داره حرف میزنه
تهیونگ:🙂😂😂😂
یونا:خب بریم پایین دیگه خیلی گشنمه
تهیونگم با سر حرفمو تایید کرد و رفتیم پایین....
(یک ساعت بعد )
غذا مونو خوردیم و اومدم داخل اتاقم زیاد خوابم نمیاد حوصلم سر رفته چیکار کنم 😕
یکم مکث کردم ک یه فکری ب سرم زد...
یادم اومد اون روز ی سریال قشنگ پیدا کردم برم ببینم تهیونگ بیکاره ک باهم فیلم ببینیم ..
رفتم سمت اتاقش و در زدم
تهیونگ:بله
یونا:منم داداشی
تهیونگ:بیا داخل عزیزم
رفتم داخل و ب تهیونگ گفتن اونم خوابش نمیومد پس رفتم کلیی خوراکی برداشتم و رفتم تو اتاقم تا تهیونگ بیاد خوراکیارو چیدم و فیلمو پیدا کردم ک تهیونگ اومد و باهم نشستیم فیلمو دیدیم و خوراکیارو خوردیم
(چند ساعت بعد)قسمت آخر سریال بود و داشتیم باهم نگا میکردیم ...
اصلا حواسم ب تهیونگ نبود
همینجوری ک داشتم پاستیلو میزاشتم تو دهنم ک یک چیزی افتاد رو شونم
وقتی نگا کردم دیدم تهیونگ خوابش برده و خیلی تو خواب کیوتهههه🥺
نخواستم بیدارش کنم پس خوراکیا و لب تابو جم کردم کنار تهیونگ دراز کشیدم و خوابم برد...
(چون یونا تا چند وقت پیش توی خواب تکون زیاد میخورده و بعضی موقع ها از رو تخت میوفتاده واسه همین تختش 2نفرس)
.......
(پایان پارت ششم .... تا پارت بعد🖐🏻❤️)
۲.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.