عشقسیاه

#عشق_سیاه


part 35

داشتم میرفتم که هنوز از عمارت خارج نشدم که یهویی کاترینا دستمو گرفت و گفت

^^ته ته کجا میخای بری میخای منو اینجا تنها بزاری(مثلن کیوت

+باید برم پیش ات

^^ته ته یادت رفته الان هزار نفر بیرونن و منتظرن تو.....

+چی میگی این فیلمو ببین(حرف کاترینا رو قطع کرد


فیلمو دید و یکم مکث کرد و گف

^^ته نگران نباش اگه میخای ات زنده باشه باید ازش فاصله بگیر

ویو کاترینا

یکم چرت و پرت سر هم کردم که ته نرع و موفق شدم


چند روز بعد


ویو ات

واسع خودم کار پیدا کردم

و مشغول کارم بودم و این چند روز خونه مایاشون میخابیدم

ویوته

این چند روز واسم زهر بود و حداقل روزی یع نفررو شکنجه میکردم و میکشتم تا سرگرم شم

هیون اومد پیش ته

*قربان

+چیع

*یک دعوت نامه دارین

+دعوت نامه چی

+تویه مهمونی دعوت شدین پیشنهاد میکنم برید

*خوب

ویوات

با سوهی(برادرمایا) و مایا نشسته بودیم و هر کدومون مشغول یه کاری بودیم که گوشی سوهی زنگ خورد

√بله بفرمایید

علامت مرده پشت گوشی×

×سلام اقای وو سوهی

√اوو سلام رئیس


×سوهی فردا یه جشن بزرگیه و باید بیای چون مجری بهتری از شما نمیشناسم
ضمنا اگه بخای میتونی با خودت کسیو بیاری

(سوهی مجریه)

√عا چشم شما لطف دارین

پایان تماس

(نکته.... ات همچیو به مایا و سوهی گفتع)

علامت مایا☆

☆سوهی کی بود

√رییسم گفت فردا توی جشن بزرگ باید باشم واسه مجری

_چی راس میگی

√اوهوم

_سوهیییی

√جانم اتـ

_میشه.....
دیدگاه ها (۰)

#عشق_سیاه part 36_میشه منم باهات بیام√هوم چرا که نه_اما به ع...

#عشق_سیاه part 37پرش بک به شب مهمونیویواتقرار شد امشب من به ...

#عشق_سیاه part 34*اون امشبو خونه یه پسر میخابهه+چیییی غلط کر...

#عشق_سیاه part 33ویو اتجایی نداشتم برم بغض گلومو گرفت و همون...

آیدل من ( در خواستی )پارت ۱۹ شوگا: یه دقیقه برا خودت سر خود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط