عشقسیاه

#عشق_سیاه

part 37

پرش بک به شب مهمونی


ویوات

قرار شد امشب من به عنوان دوست دختر سوهی باهاس برم به مهمونی تا حرص ته رو دربیارم

لباس خیلییی باز پوسیدم ارایش کردم و رفتم پایین دیدم سوهی منتطرمه تا منو دید گفت


علامت سوهی √

√ات لباست زیادی باز نیست

_هان نه بریم دیگه دیرمون میشه سوهی


√باشه بریم ات


ویو ته

حاضر شدم و کت و شلوارمو پوشیدم و جلو اینده بودم که خاطراتم با ات اومد جلوی چشام
یادم اومد اون شبی مه دقیقا جلوی همین اینده روی گردن ات مارک گذاشتم
خنده ای کردم و رفتم پایین

دیدم کاترینا حسابی به خودش رسیده و گفت

^^ته ته جذاب بودی جذاب ترم شدی(لبخند


+ممنون بریم


ویو ات

با سوهی سوار تاکسی شدیم و داشتیم میرفتیم تو راه باخودم فکر میکردم که اگه ته منو با این لباس باز ببینه چی میکشتم
وایی صبر کن ات دیوونه شدی دختر اون که دوست نداره که بخواد غیرتی بشه(تو دلش


رسیدیم و با سوهی داشتیم میرفتیم دورورمون پر از بادیگار بود و واسه اینکه نقشم عملی شه دست سوهی رو گرفتم و سوهی گفت


√ات خانم شما چقد شیطون بودی ما نمیدونستیم


_بل دیگه

√باشه بریم(خنده

رفتیم داخل سالن که....


ویو ته

با کاترینا رسیدیم به مهمونی و رفتیم داخل سالن و نشستیم سر میز و یکم نوشیدنی خوردم داشتم ادمارو دید میزدم که....
دیدگاه ها (۰)

#عشق_سیاه part 38داشتم ادمارو دید میزدم که یهویی یکی از در س...

#عشق_سیاه part 39سرشو اورد جلو تز که یهویی ته از سرجاش بلند ...

#عشق_سیاه part 36_میشه منم باهات بیام√هوم چرا که نه_اما به ع...

#عشق_سیاه part 35داشتم میرفتم که هنوز از عمارت خارج نشدم که ...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

مست خون ( پارت ۲۵ ) {پارت آخر}

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط