جغد کوچولوی من

جغد کوچولوی من🦉:
.
دیانا:
بیدار شدم ساعت 4:30بود رفتم دستشویی کارهای مربوطه رو کردم. اماده شدم (عکس هست) تینت شکلاتی زدم کرم پودر کانسیلر از مامان بابا خداحافظــی کردم سوار ماشین شدم رفتم بام وقتی رسیدم نیکا زود تر از من رسیده بود شت با امیر بود. رفتم پیششون
دیانا: سلام
نیکا: سلام
دیانا: چرا گفتی بیام کارم داشتی
نیکا: اره میخواستم بگم چند روز دیگه تولد امیره میخوام سوپرایژش کنم
دیانا: خب
نیکا: خب خره میخوام کمکم کنی
دیانا: با بچها
نیکا: اره بابچه ها
دیانا: چند روز دیگه تولدشه
نیکا: دوروز دیگه
دیانا: باشه
رفتیم خود نیکا امیر یه زره مسخره بازی دراوردیم دابسمش
گرفتیم نیکا امیر رفتن خونه منم رفتم کافه یه چیزی بخورم
رفتم کافه گودو یاس شیک نوتلا با کیک خیس سفارش دادم
یه اکیپ پسر اونطرف بود. سفارشم رسید داشتم کیک میخوردم یکی از همون پسرا اومد طرفم گفت: جون جه خانومی.
یکی دیگه گفت: یه شب درخدمتمون باش که میخوام ناله هاتو زیرم بشنومـ
دیانا: برگمشو مرتیکه عوضی
پسره: عصبانی میشی جذاب میشی
یکی دیگه شون گفت: جون عصبانیتم قشنگه
پسر اومد نزدیکم بشه که توسط یه نفر کشیده شد شتت ارسلان اینحا چیکار میکرداینقدر پسررو زد که گفتم: ارسلان ترو خدا ارسلان جون من ولش کن
ارسلان: داشتم میرفتم کافه که دیدم چند تا پسر مزاحم یه دختر شدن عصبانی شدم رفتم نزدیک دیدم دیاناست خون مغزم نرسید رفتم اینقدر زدمش که با اصرار دیانا ولش کردم.

هی تف توی این خماری😂
دیدگاه ها (۵)

جغد کوچولوی من🦉: . ارسلان: با اصرار دیانا ولش کردم. ارسلان: ...

جغد کوچولوی من🦉: part: 6. ارسلان : وارد کلاس شدم و رو به بچه...

جغد کوچولوی من🦉: . دیانا: زنگ خورد داشتم از کلاس میرفتم بیرو...

جغد کوچولوی من🦉: . دیانا: نشستیم که یهو یه نفر وارد کلاس شد ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط