رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷

ارسلان :یه روز نشده ناز میشی
دیانا: رو برگردوندم و و به سمت ماشین حرکت کردم
ارسلان: دره ماشین و زدم و نشستیم تو ماشین میخوای بریم شام بخوریم
دیانا: نوچ
ارسلان: بستنی چی
دیانا: نوچ منو برسون خونه
ارسلان :ناز نازی من وقتی اذیت میکنی همین میشه
دیانا: من فقط خواستم یکم بامزه شم
ارسلان: آخه با رژ نگاه اون ....‌.... رو ندیدی داشت میخوردتت من نمیتونم تحمل کنم متوجه ای فسقلی من
دیانا: هرچی تو نباید سرم داد بزنی و با عصبانیت باهام رفتار کنی
ارسلان: من غ.ل.ط کردم خوبه دلبرکم
دیانا: لبخنده کمی رو لبم نشست کی سریع جمعش کردم
ارسلان: حالا بریم شام بخوریم
دیانا: فکر نکن هنوز ازت دلخور نیستم وقت میخوام ناراحت نشی بریم
ارسلان: دنده رو عوض کردم و با سرعت زیادی مسیر و طی کردم
دیانا: روبه‌روی رستوران شیک و قشنگ ترمز کرد
ارسلان: رستوران خلوت بود روی تخت نشست من رفتم سفارش بدم
دیانا: گوشیم و درآوردم و به یاشار زنگ زدم دلم بد جور شور میزد الو یاشار
یاشار: به به ببین که زنگ زده خواهر عزیزم
دیانا: کپکت خروس میخونه کلک
یاشار: 😂 شما هم از صدات معلومه خیلی داره خوش میگذره
دیانا: صدامو تو گلوم صاف کردم و گفتم پرو نشو دیگه
یاشار: چشم
دیانا: حالت خوبه ستایش خوبه کجایی
یاشار: خوبیم اومدیم سفر دیگه
دیانا: خوش بگذره
یاشار: قربونت ایشالا شوهر کردی میای ماه عسل
دیانا: خنده ای کردم و گفتم مراقب خودتون باشید
یاشار: قربون آبجیم برم آجی من کار دارم ستایش صدام میکنه
دیانا: عروسه ور پریده هنوز ازدواج نکردید عروسی نگرفتید داداشمو ازم دور میکنی
ستایش: 😂 بخدا که کار واجبه
دیانا: باشه مراقب باشید خدافظ
ارسلان: کی بود
دیانا: یاشار بود
ارسلان: اوهوم
دیانا: من میرم دستامو بشورم
ارسلان: بعد از ۵ دقیقه اومد غذامون آوردن
دیانا: به به چه شوهر خوبی
ارسلان: تک خنده ای کردم سیر شدی
دیانا: اوهوم دستت درد نکنه
ارسلان: نوش جونت عزیزم
دیانا لب گزیدم و گفتم زشته
دیدگاه ها (۰)

رمان بغلی من پارت ۱۱۸و۱۱۹و۱۲۰ارسلان: چه زشته ای داره دیانا: ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط