{وقتی توی خانوادت اضافی بودی 🥀💔}
{وقتی توی خانوادت اضافی بودی 🥀💔}
p⁴
_ سومی بسه دیگه«سرد
+ ولی بابا من دلم واسه مامان بزرگ تنگ شده
_نشنیدی چی گفتم «سرد
+باشع«ناراحت
+«رفتیم نشستیم مامان بابام و سوهو رو مبل س نفره نشستن و من تنها رو مبل تک نفره،
بعد از چند دقیقه عمو و عمه اینا اومدن و بعد از احوال پرسی همه دور هم جمع شدن .
دیدن خانواده دروغین از این زاویه خیلی دردناکه همه توجه ها واسه پسر جئون جونگ کوک پس من چی مگه من برادر زاده شون نیستم مگه منم بچه برادر شون نیستم .
این همه حرف گریه همشون رو تو خودم ریخته بودم
هیچکس حواسش ب من نبود ب دردام می خواستم برم وستشون با داد «بگم مگه من حق دوست داشتن رو ندارم من چه گناهی کردم مگه» ولی دلم نمی یومد دورهمی قشنگشون رو خراب کنم.•
«چند ساعت بعد»
+«چند ساعتی گذشت و تقریباً همه رفته بودن و فقط ما و عمه کوچیکم مونده بودیم
عمه: ا مامان من امشب رو اینجا می مونم
م ب:باشه
_ خب ما دیگه بریم
+ بابا میشه من امشب اینجا بمونم لطفاً
_ نه «سرد ، جدی
بدو رفتم تو بغل مامان بزرگ
+ امانی ب بابا بگو بزاره امشب اینجا بمونم
ب م:«سرش ناز کرد»کوک فقط همین امشب
_«نمی دونستم بزارم بمونه یا نه بین دو راهی گیر کرده بود که بلخره گفتم»
_ نه پاشو بریم من بیرون منتظر «رفت
+ امانی انگار بابام نمیزاره خدافظ
ب م:اشکال ندارع دفعه بعد میزاره خدافظ دخترم
+«ب م رو بغل کردم و راه افتادیم ب سمت خونه
«رسیدن خونه »
از ماشین پیاده شدم و ی راست رفتم سمت اتاقم
لباسام رو عوض کردم و خودم رو انداختم رو تخت گهنم
گوشیم رو برداشتم تا ببینم خبریه یا نه
:«پیامای گروه»
×شنیدی امتحان
•واقعا من برم کمی درس بخونم
و........
_____
+چیییی«داد
+فردا امتحان داریم
از رو تخت بلند شدم و رفتم اتاق سوهو
+ سوهووو«داد
سوهو: باز چی شده من ک چیارو بهت دادم «کلافه
+ن....
می خواستم حرف بزنم که بابام یهو پیداش شد و پرید وسط حرف
_.......
#فیک
#چندپارتی
#تکپارتی
#سه_پارتی
#دو_پارتی
#سناریو_درخواستی
#بی_تی_اس
p⁴
_ سومی بسه دیگه«سرد
+ ولی بابا من دلم واسه مامان بزرگ تنگ شده
_نشنیدی چی گفتم «سرد
+باشع«ناراحت
+«رفتیم نشستیم مامان بابام و سوهو رو مبل س نفره نشستن و من تنها رو مبل تک نفره،
بعد از چند دقیقه عمو و عمه اینا اومدن و بعد از احوال پرسی همه دور هم جمع شدن .
دیدن خانواده دروغین از این زاویه خیلی دردناکه همه توجه ها واسه پسر جئون جونگ کوک پس من چی مگه من برادر زاده شون نیستم مگه منم بچه برادر شون نیستم .
این همه حرف گریه همشون رو تو خودم ریخته بودم
هیچکس حواسش ب من نبود ب دردام می خواستم برم وستشون با داد «بگم مگه من حق دوست داشتن رو ندارم من چه گناهی کردم مگه» ولی دلم نمی یومد دورهمی قشنگشون رو خراب کنم.•
«چند ساعت بعد»
+«چند ساعتی گذشت و تقریباً همه رفته بودن و فقط ما و عمه کوچیکم مونده بودیم
عمه: ا مامان من امشب رو اینجا می مونم
م ب:باشه
_ خب ما دیگه بریم
+ بابا میشه من امشب اینجا بمونم لطفاً
_ نه «سرد ، جدی
بدو رفتم تو بغل مامان بزرگ
+ امانی ب بابا بگو بزاره امشب اینجا بمونم
ب م:«سرش ناز کرد»کوک فقط همین امشب
_«نمی دونستم بزارم بمونه یا نه بین دو راهی گیر کرده بود که بلخره گفتم»
_ نه پاشو بریم من بیرون منتظر «رفت
+ امانی انگار بابام نمیزاره خدافظ
ب م:اشکال ندارع دفعه بعد میزاره خدافظ دخترم
+«ب م رو بغل کردم و راه افتادیم ب سمت خونه
«رسیدن خونه »
از ماشین پیاده شدم و ی راست رفتم سمت اتاقم
لباسام رو عوض کردم و خودم رو انداختم رو تخت گهنم
گوشیم رو برداشتم تا ببینم خبریه یا نه
:«پیامای گروه»
×شنیدی امتحان
•واقعا من برم کمی درس بخونم
و........
_____
+چیییی«داد
+فردا امتحان داریم
از رو تخت بلند شدم و رفتم اتاق سوهو
+ سوهووو«داد
سوهو: باز چی شده من ک چیارو بهت دادم «کلافه
+ن....
می خواستم حرف بزنم که بابام یهو پیداش شد و پرید وسط حرف
_.......
#فیک
#چندپارتی
#تکپارتی
#سه_پارتی
#دو_پارتی
#سناریو_درخواستی
#بی_تی_اس
۱۸.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.