عشق مریض
#عشق_مریض
#پارت_3
ولی اینکه اون انسان نیست و نیمه خون اشامه اذیتش میکرد
فلش بک:
ســال ¹⁸⁰⁴
پسرک داشت داشت سعی میکرد خودش رو از ومپایر بودن نجات بده ولی چون شاهزاده بود و بافت بین او و ومپایر ها قوی بود این کار خیلی سخت بود باید بدون هیچ اشتباهی این ورد اخر رو میخوند وگرنه میمرد یا بلایی سرش میومد
@خدای ومپایر ها و انسانها و گرگینه ها (سه بار)
@مرا از مکیدن خون جدا گردان و مرا تبدیل به انسانی گیاهخوار یا گوشت خوار کن
@تا با انان زندگی کنم و جزوی از اونا شم
پسرک شمع را خاموش کرد و به ارامی کل لوازم رو برداشت فقط یه اشتباه لازم بود تا به فنا بره!
لحظه ی اخر چند تا لوازم ریخت زمین دست پسرک نبود او نمیتونست بدنش رو کنترل کنه
شوگا:
فکری به ذهنم رسید
قطعا داره کار میکنه!!!
ولی نخ و اب و ظرف به فنا رفتن یعنی چم میشههه
یهو درد بدی تو پام پیچید نگاهم رفت سمت پام شلوارم رو بالا زدم پام پام پام
افتادم روی زمین و تا خود صبح درد ولم نکرد داد میکشیدم ولی کسی نمیشنیدشوننن
یاد وضعیت اونموقعه ی پام افتادم رگ هام متورم و نارنجی شده بود الانم مقداری خون رو پامه
وقتی نگاهی به لباسم کردم سالم بود
ولی من این لباس رو نپوشیده بودم
ی یعنی اومدم تو بعد انسان ها!
دیگه نمیتونم اریانا (خواهرش) رو ببینم البته این تصمیم خودم بود که از اون دنیای مشکی و قرمز دل بکنم چون همه از جمله پدرم دنبال معنویت های خودشون بودن
یهو صدایی بلند و رسا به گوشم رسید
*پسر جان فک کردی بدون مشکل انسان میشی
صدا داشت با من حرف میزد نمی دیدمش ولی گفتم
@قطعا نه ولی شما کجایید
*خودت منو صدا کردی و ازم خواستی انسانت کنم
@خدای 3 دنیا نامجون کبیر(یه مین سکوت برای ورود نامجون کبیر😂)
*درسته پسر جان اخر کارت اشتباهی دستم خورد لوازمات افتادن این دردی که تا صبح تحمل کردی شاید تا یه ماه طول میکشید و من زود خوبت کردم
@مرسی ولی من الان کجام و چرا لباسم عوض شده تازه من تو یه کلبه ی دیگه بودم
*پسر مگه نمیخواستی انسان شی اینجا دنیای انسان هاست زمین
@اها مرسی بای
یه عالمه چیز تو این پارت معلوم شد
#پارت_3
ولی اینکه اون انسان نیست و نیمه خون اشامه اذیتش میکرد
فلش بک:
ســال ¹⁸⁰⁴
پسرک داشت داشت سعی میکرد خودش رو از ومپایر بودن نجات بده ولی چون شاهزاده بود و بافت بین او و ومپایر ها قوی بود این کار خیلی سخت بود باید بدون هیچ اشتباهی این ورد اخر رو میخوند وگرنه میمرد یا بلایی سرش میومد
@خدای ومپایر ها و انسانها و گرگینه ها (سه بار)
@مرا از مکیدن خون جدا گردان و مرا تبدیل به انسانی گیاهخوار یا گوشت خوار کن
@تا با انان زندگی کنم و جزوی از اونا شم
پسرک شمع را خاموش کرد و به ارامی کل لوازم رو برداشت فقط یه اشتباه لازم بود تا به فنا بره!
لحظه ی اخر چند تا لوازم ریخت زمین دست پسرک نبود او نمیتونست بدنش رو کنترل کنه
شوگا:
فکری به ذهنم رسید
قطعا داره کار میکنه!!!
ولی نخ و اب و ظرف به فنا رفتن یعنی چم میشههه
یهو درد بدی تو پام پیچید نگاهم رفت سمت پام شلوارم رو بالا زدم پام پام پام
افتادم روی زمین و تا خود صبح درد ولم نکرد داد میکشیدم ولی کسی نمیشنیدشوننن
یاد وضعیت اونموقعه ی پام افتادم رگ هام متورم و نارنجی شده بود الانم مقداری خون رو پامه
وقتی نگاهی به لباسم کردم سالم بود
ولی من این لباس رو نپوشیده بودم
ی یعنی اومدم تو بعد انسان ها!
دیگه نمیتونم اریانا (خواهرش) رو ببینم البته این تصمیم خودم بود که از اون دنیای مشکی و قرمز دل بکنم چون همه از جمله پدرم دنبال معنویت های خودشون بودن
یهو صدایی بلند و رسا به گوشم رسید
*پسر جان فک کردی بدون مشکل انسان میشی
صدا داشت با من حرف میزد نمی دیدمش ولی گفتم
@قطعا نه ولی شما کجایید
*خودت منو صدا کردی و ازم خواستی انسانت کنم
@خدای 3 دنیا نامجون کبیر(یه مین سکوت برای ورود نامجون کبیر😂)
*درسته پسر جان اخر کارت اشتباهی دستم خورد لوازمات افتادن این دردی که تا صبح تحمل کردی شاید تا یه ماه طول میکشید و من زود خوبت کردم
@مرسی ولی من الان کجام و چرا لباسم عوض شده تازه من تو یه کلبه ی دیگه بودم
*پسر مگه نمیخواستی انسان شی اینجا دنیای انسان هاست زمین
@اها مرسی بای
یه عالمه چیز تو این پارت معلوم شد
۹.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.